تلخ نویسی های لقمانعلی:

Sunday, May 22, 2005

شورای نکبتی نگهبان و بالماسکه انتخابات در ایران

براساس تازه ترین خبری که از تهران رسیده انتخابات ریاست جمهوری در ایران به همت این شورای نکبتی تقریبا تمام شده است. چون از میان 1014 نفری که خودشان را نامزد کرده بودند، این شورای نکبتی « صلاحیت» تنها 6 نفر، یعنی 4 نظامی و دو آخوند را تائید کرده است. البته من فکر می کنم که در چند روز آینده حداقل یکی دو تا و احتمالا همه این نظامیان هم می برند و کنار می روند
و به احتمال زیاد انتخابات بین آقای رفسنجانی و کروبی بر گزار می شود و در طول انتخابات هم دو نامزد اصلی توافق می کنند که مثلا آقای کروبی بشود رئیس شورای بدترکیب مصلحت نظام( البته ما بعدا می فهمیم) و آقای کروبی هم از همگان می خواهد که برای خنثی کردن توطئه های استکبار جهانی و دولت ضد مردمی استالین در روسیه تزاری،همگان به آقای هاشمی رای بدهندو به این ترتیب، این واژه شترگاو پلنگ « مردمسالاری دینی» به ثمر می رسد. اگرچه به احتمال زیاد درصد شرکت کنندگان زیاد نخواهد بود ولی درصد بالائی از این جماعت به آقای هاشمی رای می دهند - بی ادبی است- ولی وقتی آدم بخواهد استفراغ خودش را بخورد همین می شود. البته، رای بالا خودش خیلی خوب است! قصدم از نوشتن این یادداشت این است که از این شورای نکبتی رسما تشکر بکنم که صلاحیت نامزدهای زن را تائید نکردندو درنتیجه، حداقل تا مدتی می توانیم مطمئن بشویم که خر دجال ظهور نخواهد کرد. گذشته از آن ما ایرانی های غیور، در میان مردم دنیا سرشکسته نمی شویم که یک زن در این مملکت اسلامی وآریائی برای یک همچه مقامی نامزد بشود.اگرچه می دانم یا لااقل حدس می زنم که چرا صلاحیت امیراحمدی تائید نشد ولی صلاحیت آقای زواره ای و علیزاده و اصغرزاده و ناصر حجازی.... را چرا تائید نکردند. من آقای حجازی را نمی شناسم و در نتیجه گناهش را به گردن نمی گیرم ولی این چند تای دیگرکم برای این نظام چماق زدندو از دیوار سفارت بالا رفتند! این جا دیگر شوخی نمی کنم. از عدم تائید صلاحیت آقای دکتر معین تقریبا خوشحالم. چون جناب دکتر معین در بهترین حالت یک خاتمی دست دوم بود. ما از خاتمی دست اول چه خیری دیدیم که از بدل اش ببینیم. جادارد از شورای نکبتی بگهبان به خاطر « خدمتی» که کرده اند سپاسگزاری بشود.

|

Saturday, May 21, 2005

مشورت با زنان و ظهور خردجال...

دوست عزیزی که به میهمانی آمد درپیام سخاوتمندانه ای که گذاشت دو تا کار مهم کرد. یکی این که خبر داد که « می دونی تو مفاتيح الجنان نوشته: خر دجال روزی ظهور می کند که مردان با زنان در کارها مشورت کنند! » آخ! آخ! من می دونستم که شورای نکبتی نگهبان همین طور بیخودی و شکمی موضع نمی گیره. شما از این سند علمی مهم تر می خواین! من حتی می خوام پیشنهاد کنم که شورای نکبتی نگهبان بیش از این « آبروداری» نکنه و رسما اعلام بکنه که برای حفظ بشریت، « زنان» نباید در ایران رئیس جمهور بشن. نه فقط رئیس جمهور، بلکه حق ندارن استاد دانشگاه بشن. یعنی شما می گین استاد دانشگاه بشن و بعد بشن استاد راهنما که دانشجویان برند با زنها برای نوشتن پایان نامه خودشون « مشورت» کنن! من می گم کارد بخوره تویه این شکم که فلان سردار برای این که بش بگن دکتر سردار، کاری بکنه که خردجال ظهور بکنه! من واقعا دلم می خواد بروم لبهای اون آقائی رو که گفته ( ا لان یادم نیس چیکاره بود، ولی می دونم کاره ای بود) « زنها عقل ندارن» از زور هیجان گاز بگیرم.... از این حرف علمی تر!!! آخه می دونین که این آقا خودش از ماتحت باباش در اومده....یعنی تا حالا هم معلوم نیس باباش ازچی حامله شد ولی 7ماه و 6 روز بعد، این آقا به دنیا اومد، اونم به چه بدبختی.... بابای بیچاره اش تا 6 ماه نه می تونس درس راه بره، نه مثه آدم بگوزه.....
نکته دوم که از نظر اهمیت، با اولی تفاوت زیادی نداره این که این دوست عزیز یک پیشنهاد انقلابی داده که«کاش تو ايران هم مثل خيلی از کشورها مثل سوريه يا جمهوريای آسيائی شوروی سابق رياست جمهوری ارثی بود که تو وقت و پول کلی صرفه جوئی بشه. مگه نه؟». اصلن علاوه بر صرفه جوئی مالی، آدم تکلیفشو می دونه. یعنی می دونین که مثلا اگر آقای رفسنجانی رئیس جمهور بشه ، رئیس جمهور بعدی مثلن، یاسره...یا محمده. ولی مطمئنا رئیس جمهور فائزه نمی شه چون اگه بشه، خردجال می آد! البته فقط یک یادآوری کوچک باید بکنم که تا وقتی که ما مقام رهبری رو داریم، رئیس جمهورمون واقعا ول معطله. یعنی به واقع، مقام رهبری باید موروثی بشه که خیالمون تخت بشه. من از یک منبع، غیر موثق شنیدم که قراره طی مراسمی، مقام رهبری یا آقای حدادعادل و یا آقای دکتر لاریجانی را به عنوان پسرخوانده خودشون قبول کنن و بعد، بعد از صد وبیست سال که خودشون ریق رحمتو سر کشیدن، یکی از این دو تا بشن رهبر. خوبی اش در اینه که هر دو تا شون بالاترین مدارک علمی را دارن و در مقامات حساس مملکتی به رهبری خدمت کردن. البته آقای رفسنجانی هم هسسن که خیلی هم دلشون می خواد رهبر بشن. لابد اون موقع هم مجبور می شن اسما را بنویسن و بیندازن توی عمامه آقای جنتی.... و بعد یکیش را در بیارن. باید دقت کنن که شورای نکبتی نگهبان فقط اسم یک نفررو روی همه کاغذها ننویسن.
فقط یک گله کوچک از این دوست عزیز نادیده خودم بکنم که نوشته، « شير يا خط يه واقعيته نه شوخی». عزیز جان مگه تو این صفحات من چیز غیر واقعی می نویسم یا تا حالا نوشتم که این دومی ش باشه!
اشکال کار فقط در اینه که سکه ای که ازش استفاده می کنن هر دو ورش خطه. وقتی سکه را سخنگوی شورای نگهبان به هوا میندازه، آقای جنتی به صدای بلند فریاد می زنه. خط، رد صلاحیت. اگر هم از خودشون باشه که می گه خط، تائید صلاحیت.در یکی از جلسات که راجع به این سکه صحبت شد، آقای جنتی شدیدا از استفاده از آن دفاع کرد و گفت، بااین توطئه استکبارجهانی باید مقابله کنیم. ما برای انتخابات زالزالک ششم[ همان مجلس سابق] از سکه دورویه معمولی استفاده کردیم و یادتون نیس کلی از عوامل استکبار به زالزالک ششم راه پیدا کردن که می خواستن قانون مطبوعات را بحث کنن که مقام معظم رهبری با درایت بی نظیر خودشون جلوشون گرفتن و آقای کروبی هم قهرکردن رفتن تومستراح زالزالک و تاغروب در نیومدن. بعد، ما در تمام این 4 سال کلی دردسر داشتیم که نگذاریم قوانینی که فقط به نفع استکبارجهانی یه، مثل رفع تبعیض از زنان، به صورت قانون در بیاید. ما دستور قرانی داریم که در انتخابات مداخله نکنیم و من و دیگر اعضای شورای نگهبان در سه دوره گذشته، در روز انتخابات روزه می گیریم و آن روزهم تا 2 بعدازظهرهم می خوابیم و اصلا در انتخابات مداخله نمی کنیم.
حالا که دارم از انتخابات می گم پس یه گریزدیگه ای بزنم به این نمایش بالماسکه. والله قصدم این نیس که به کسی یا چیزی توهین کنم ولی شمارا بخدا در نظر بگیرین. از قرار معلوم در تهران در میون آبادگران و ویرانگران و بی اصول گرایان یک نظر سنجی شده. حضرت عباسی این نظر سنجی باید یک نتیجه داشته باشه ولی آقای چمران می گه، احمدی نژاد از بقیه بیشتر رای داره. آقای توکلی معقتده که آرای آقای قالیباف از بقیه بیشتره و آقای باهنر هم می گه به ارواح بابام، دکتر لاریجانی اصلن حرف نداره.... تازه ی تازه اس ونوبرو در این نظر سنجی بیشترین آمارهارو آورده.
شما هائی که خارج از کشور نشسین خوب می تونین به این جور شامورتی بازی ها بخندین ولی من بیچاره باید برم رای بدم. به کی رای بدم؟ کی می تونه نذاره آقای کروبی رئیس جمهور بشه.... چون این آقا، اصلن مثل این که حالیش نیس و به اسناد و شواهد علمی و تاریخی کار نداره و میگه زنا می تونن رئیس جمهور بشن...
خوب رئیس جمهورشدن... آقای کروبی، جلوی ظهور خر دجالو چه جوری می گیری...
عجب گیری افتادیم آ
من می گم شورای نکبتی نگهبان، معطل چی هستین.... صلاحیت آقای کروبی را رد کنین....
مگه این که خدا خودش رحم کنه...
عزت زیاد

|

Friday, May 20, 2005

من میگم اپوزیسیون، تو نگو اپوزیسیون... تو بگو سلمونی...

داشتم بایک دوست قدیمی گپ انترنتی می زدم. یه مرتبه میون زمین و هوا نوشت:
- راستی لقمان، هیچ معلومه که تو سرت به کدوم آخور بنده!
من که یکه خورده بودم، نوشتم
- منظورت چیه که سرم به کجا بنده! من سرم غیر از گردنم به جائی بندنیس مرد حسابی!
دوستم که نمی دانم یکه خورد یا نه، نوشت.
- اگه نیس، پس این چیه ورداشتی نوشتی که مخالفان جمهوری عوضی اسلامی همه شون سلمونی اند! چرا تهمت می زنی! درحالی که من خودم خیلی ها رو میشناسم که سلمانی نیستند. دکترند، مهندس اند، معلم اند، هنرمندند، راننده تاکسی اند، خواربارفروشی دارن، خشکشوئی دارن، پیتزا دلیورمی کنن... می دونی چندشب پیش یه جائی مهمون بودم عباس که تو رو میشناخت می گف، لقمانعلی رژیمی شده چون با حرفائی که می زنه، فقط داره روحیه بچه ها رو خراب می کنه
من که خیلی یکه خورده بودم نوشتم
- والله، رژیمی که خیلی وقته، چون چربی خونم بالاست دکتر گف تخم مرغ و کره و هزارتاچیز دیگه رو نخورم. دیابت هم گرفتم. اونم رژیم خاص خودش رو داره. و اماتو می تونی به من بگی اگر این اپوزیسیون یا مخالف ها سلمونی نیستن پس چرا دارن دائم سر هم دیگه رو میتراشن....
همین موقع برق خونه مون رف و ارتباط من قطع شد...

|

Tuesday, May 17, 2005

دردفاع از شورای نکبتی نگهبان!!

شورای نکبتی نگهبان با نظارت استصوابی اش تتمه آبروئی این جمهوری عوضی اسلامی را برد ه است ولی من فکر می کنم که کسانی که ازا ین دیدگاه به فرایند انتخابات در ایران ایراد می گیرند اشتباه می کنند. یعنی من فکر می کنم که شورای نکبتی نگهبان در انتخابات ریاست جمهوری ایران یک نقش بسیار مهم و« مثبت» دارد. می دانم که غیر از من و اعضای این شورای نکبتی کسی با این ادعای من موافق نخواهد بود ولی اجازه بدهید توضیح بدهم که چرا من یکی، خیلی هم طرفدار این شورای نکبتی هستم.
مطابق آخرین خبرهائی که داریم 1014 نفر برای این انتخابات نام نویسی کرده اند. مجسم کنید شورای نکبتی نگهبان را نداشتیم و این همه آدم ریز و درشت در انتخابات شرکت می کردند. به جای ورقه رای، باید به شرکت کنندگان یک دفتر چه 40 برگ بدهیم که بتوانند همه این نامها را در آن بنویسند. مجسم کنید واردکردن این همه دفتر 40 برگ از چین، چقدر هزینه ارزی دارد! اگر هم بخواهند این را وارد نکنند که در کشور کمبود دفتر 40 برگ پیش می آید و آموزش بچه ها در دبستان ودبیرستان مختل می شود. از طرف دیگر، الحمدالله درایران حزب نداریم ولی هر گرایش، می تواند در این انتخابات چند تا نامزد داشته باشد. مثلا، گرایش چماقداران در این انتخابات تعداد کثیری نامزد خواهد داشت و این برای رای دهندگان بسیار گیج کننده می شود. و همین وضعیت برای « اصطلاح طلبان» وجود دارد. مثلا مجسم کنید که شما می روید رای بدهید ولی نمی خواهید به گرایش چماق داران رای بدهید. رای تان را به اسم کی در صندوق می اندازید؟ به آقای کروبی رای می دهید یا به آقای معین یا آقای اصغرزاده و یا به آقای ابراهیم یزدی؟ یک تعداد زن هم برای انتخابات اسم نوشته اند. مجسم کنید که شورای نکبتی نگهبان، جلوی نامزدی زنها را نگیرد و یکی از آنها در این انتخابات برنده شود. آن وقت ما ایرانی ها- که هنر نزد ما است و بس- چه جوری سرمان را در میان بقیه ملت ها بلند کنیم! یعنی در سال 2005، ما درمیان 35 میلیون مرد ایرانی یک نفرمرد نداریم که رئیس جمهوربشود و یک زن باید به این مقام برسد؟اگر این فاجعه اتفاق بیفتد، چگونه می توانیم پند سعدی بزرگوار را از یاد ببریم و با زنان « مشورت» کنیم! یادتان باشد که سعدی علیه الرحمه فرمود: « مشورت بازنان تباه است و سخاوت با مفسدان گناه»[1]
اگر مشورت با زنان « تباه» باشد آیا بهتر نیست که از موضع گیری قاطعانه شورای نکبتی نگهبان دفاع کنیم که نگذارد ما به این « تباهی» آلوده بشویم!
فرض کنید که شما دلتان می خواهد یک پاسدار رئیس جمهور بشود. من از کل نامزدها خبر ندارم ولی همین قدر که می دانم آیا شما به آقای لاریجانی رای می دهید یا به آقای قالیباف و یا آقای سردار رضائی و یا احمدی نژاد! برچه مبنائی بین این پاسدارها انتخاب خواهید کرد؟ اگر به ریش باشد که همه شان ریش دارند. اگر به مدرک دانشگاهی باشد که همه شان ازدانشگاه آزاد ابرقو درجه « دکترا» دارند.
یا مثلا دلتان می خواهد کسی که رئیس جمهور می شود حتما قتل کرده باشد. باز هم روشن نیست به کی باید رای بدهید! از آن گذشته، حتی شیخ الرئیس آقای دکتر احسان نراقی هم اظهار نگرانی کرده است که مردم ایران علاقه زیادی به شرکت در انتخابات ندارند و اگر این طور بشود و تعداد زیادی شرکت نکنند، این امکان جدی وجود دارد که در آن صورت هرکس رئیس جمهور می شود، با رای بسیار کمی به این مقام می رسد و آن وقت مجسم کنید که رئیس جمهور برای مذاکره به اروپا می رود. در اروپا کی این رئیس جمهور کم رای را جدی خواهد گرفت؟ البته خوب شد که آقای ولایتی انصراف داد والی اگر مردم می خواستند کسی را انتخاب کنند که در قتل مخالفان درخارج از کشور دست داشته باشند نمی دانستند باید به او رای بدهند یا به آقای رفسنجانی. البته اگر آقای رفسنجانی رئیس جمهور بشود من فکر می کنم که برای بیت المال مسلمین خیلی خوب است. چون مسافرت خارج از کشور«رئیس جمهور»رفسنجانی، فقط به کشور کره شمالی خواهد بود ودر بقیه کشورها ممکن است پلیس بین المللی اورا به خاطر نقش اش در کشتار رستوران میکونوس دستگیر کند و آن وقت قوه مجریه مملکت بی صاحب بشود.
دریادداشت قبلی نوشته بودم که شورای نکبتی نگهبان بهتر است از طریق شیر یا خط تکلیف 1014 نامزد انتخاباتی را معلوم کند. ولی فکر می کنم راه ساده تری هم باشد. حتی شاید بد نباشد که اسامی را نوشته ودر عمامه آقای جنتی قرارداده و آن وقت آقازاده ایشان مثلا نام 3-4 نامزد را در بیاورد که آنها در انتخابات شرکت بکنند. البته اصلح است که فقط یک نام از عمامه در بیاید و این آدم رئیس جمهور بشود که در آن صورت کلی هزینه های انتخاباتی و شام و نهاری که نامزدها باید به مردم بدهند، صرفه جوئی می شود و نتیجه انتخابات هم در کمترین زمان ممکن روشن می شود. در آن صورت می توان به همه جهان اعلام کرد که 99.99 درصد ازانتخاب کنندگان در ایران به این رئیس جمهوررای داده اند. البته دلایل بسیار بیشتری وجود دارد ولی فکر می کنم به اندازه کافی نشان دادم که چرا من از شورای نکبتی نگهبان دفاع می کنم.
[1] گلستان، ص 207، 199

|

Sunday, May 15, 2005

انتخابات ریاست جمهوری و ضرورت استفاده از شیر یا خط !

دریک مصاحبه مطبوعاتی، سخن گوی شورای نگهبان ضمن تائید نام نویسی آقای جک استراوگفت که احتمال زیادی وجود دارد که صلاحیت ایشان از سوی این شورا تائید نشود. خبرنگار دیلی میرور که در میان خبرنگاران حضور داشت از آقای دکتر الهام پرسید که با وجود سابقه چندین ساله آقای استراودرسیاست انگلیس و هم چنین خرید یک واحدآپارتمان مسکونی در یکی ا زبرجهای خیابان فرشته چه دلیلی وجود دارد که قبل از بررسی اسناد ومدارک، شما از سوی شورا چنین خبری را به اطلاح جهانیان برسانید! سخن گوی شورای نگهبان در حالی که لبخندی به لب داشت گفت مسئله بررسی اسناد ومدارک البته به موقع خویش انجام خواهد گرفت ولی شورای نگهبان، با اطمینان نسبی خاطر اعلام می کند که بعید است آقای جک استراوختنه شده باشند و حتی اگر، ختنه شده باشند، به ظن غالب، ختنه ایشان اسلامی نبوده و در نتیجه مورد قبول اعضای این شورا نمی تواند باشد. این مسئله همان قدر در باره آقای استراو صحت دارد که در باره هر کس دیگری. چون شورای نگهبان به اصرار آقای جنتی و برای مقابله جدی تر با ترفند های استکبار جهانی، برای انتخابات نهمین دوره ریاست جمهوری ، ارایه گواهی نامه ختنه رابرای نامزدهای مرد اجباری کرده است.آقای خرازی که به وکالت از سوی آقای جک استراو نام نویسی کرده بود، آقای دکتر الهام ادامه داد، قول داده است که در اسرع وقت این گواهی نامه را به دفتر شورای نگهبان ارسال نماید درصورت دریافت این گواهی نامه، که .باید علاوه بر سفارت جمهوری اسلامی از سوی آقایان فرخ نگهدارو مسعود بهنود، تائید شودشورای نگهبان کار بررسی اسناد را آغاز خواهد کرد.سخن گوی شورای نگهبان افزود نظر به این که تا امروز 1010 نفربرای انتخابات نام نویسی کرده اندو از آن جائی که اغلب اعضای شورای نگهبان به علت کهولت سن قادر به کار طولانی در ساعات بعدا زظهر نیستند،بعید نیست شورای نگهبان ناچار شود مثل دفعات گذشته از شیریا خط استفاده کند. خبرنگار روزنامه رسالت پرسید آیا استفاده از شیریا خط با مواضع دولت هم خوانی دارد. دکتر الهام افزود آن چه برای شورای نگهبان مهم است این که انتخابات باید مطابق قانون انجام بگیرد و چنان چه شورای نگهبان از مکانیسم شیر یا خط استفاده نکند بعید است به این زودی ها بتوان این انتخابات رابرگزار کرد. با توجه به مسایل پیش گفته اگر شورای نگهبان فقط دو روز صرف بررسی صلاحیت هر نامزد نماید، و با وجود کبر سن، هفته ای هم 5 روز کار کنند این بررسی بیش از 400 هفته یا 7 سال و 9ماه طول می کشد. یعنی انتخابات را اگرمسئله دیگری پیش نیاید می توان در بهمن 1391 که مصادف با سی و چهارمین سالگرد انقلاب اسلامی خواهد بود برگزارکرد.باید با مشورت با شورای مصلحت نظام روشن شود که کدام یک به نفع جمهوری اسلامی است؟ عملا تعویق انتخابات تا بهمن 1391 یا استفاده از شیوه استفاده شده شیر یا خط که تاکنون خداوکیلی نتایج بسیار مفیدی داشته است.

|

Thursday, May 12, 2005

نامزد شدن آقای جک استراو در انتخابات ریاست جمهوری ایران!

اخبار رسیده از تهران حاکی است که جک استراو، وزیر امور خارجه انگلیس که تابعیت ایرانی هم دارد، برای انتخابات ریاست جمهوری ایران ثبت نام کرده است و د رحالی که از این بابت خوشحال بود به خبرنگار رویترز گفت که با سابقه دراز مدت خدمت درسیاست انگلیس، دلیلی وجود ندارد که شورای نگهبان صلاحیت اورا تائید نکند. براساس تازه ترین افکار سنجی که در خیابان های تهران انجام گرفت 86.4 درصد کسانی که به سئوال جواب دادند به خبرنگاری که در سایت اخبار روز در این باره مطلب می نویسد گفتند که به گمان آنها، اصولا انجام چنین انتخاباتی بی فایده است چون آقای جورج دبلیو بوش، علاوه بر ریاست جمهوری امریکا، عراق وافغانستان، ریاست جمهوری ایران را نیز قبول کرده اند. خبرنگار رویترز به دنباله گزارش افزود که آقایان مسعود بهنود، علی رضا نوری زاده و آقای داراگلستان صحت این خبر را تائید کرده گفتند که به نظر ایشان هم این انتخابات بی معنی ست..

|

Saturday, May 07, 2005

گپی با اجنبی در غربت (1)


این یکی هم مثل خودم، قدیمی و بیات است.

اگرچه هیچ گاه دین وایمان درست و حسابی نداشتم، ولی همیشه برای من حوزه هائی وجود داشته است كه به دلایلی كاملا نامعلوم در آن حوزه ها وارد نمی شدم. بعلاوه از این اصل كلی پیروی می كرده ام كه یا باید زنگی زنگ بود یا رومی روم. برای من حد وسط وجود نداشت. در كنار بسیاری بی هنری های دیگر، هنر هم به نعل و هم به میخ زدن را نیز نداشته ام. اگرچه از بابت این كله شقی لطمات زیادی خورده ام ولی روی من كم نشد كه نشد. برای نمونه، یادم نمی آید كه هرگز با كسی در گیر بحث در باره ی بود یا نبود خدا شده باشم. تا مدتی كه وجودش را می پذیرفتم كه بحثی دیگر مورد نداشت و بعد كه زده بودم به سیم آخر ووجودش را نمی پذیرفتم كه باز هم بحث موردی نداشت. ولی این روزها، نمی دانم چه مرگم شده است كه دارم دگرگون می شوم. سر پیری دارم به صورت آدم دیگری در می آیم كه نمی دانم از وضعیت فعلی خودم بهتر خواهد بود یا بدتر. ولی همان خدا را شاهد می گیرم كه در تمام دورانی كه من وجودش را دیگر نمی پذیرفتم، هرگز به خدائی كه اعتقاد دارم وجود ندارد وصله ای نچسباندم و در باره اش حرف نامربوطی نزدم. اگرچه دوست دارم دیگران فكر كنند كه من به راستی خود را از مشكلات بهشت و جهنم رها كرده ام، ولی دروغ چرا، این سكوت من از جمله به این دلیل است كه اگر زبانم لال، داستان بهشت و جهنم راست بود، خیلی بی گدار به آب نزده باشم. به قول معروف، دستم به جائی بند باشد. این روزها، ولی شماری از طرفداران حزب الله در جمهوری اسلامی حرفهائی می زنند كه به راستی خون مرا به جوش می آورد، شما را نمی دانم.
آیت الله مصباح یزدی به وضوح خدا رابه پارتی بازی متهم می كند وقتی می گوید كه « نسبت به كسانی كه راه صحیح را برگزینند، كمك های خاصی را در نظر گرفته»[ii]. اولا، راه صحیح برای رسیدن به كجا؟ دركدام دوره و زمانه؟ وبعد هر چه سعی كردم كه بفهمم این كمك های خاص یعنی چه؟ عقلم به چیزی قد نداد. همین طور مانده بودم كه دختر عموی مادرم و شوهرش كه یك حزب الهی دو آتشه است، برای گذراندن ماه عسل شان آمدند این طرفها. فرصت را غنیمت شمرده و از شوهر دختر عموی مادرم جریان راپرسیدم. گفت. این كمك های خاص می تواند شكل سوبسید نقدی را بگیرد كه به عده ای می دهند و به عده ای دیگر می گویند دست حق به همراه تان. گفتم خوب منظور، گفت منظور بی منظور، همین. گفتم یعنی می فرمائید خداازكمك به همة بندگان حوصله اش سررفته است به همین منظور ابتدا صحبت كمك های خاص را پیش می كشد و بعد همین كه مردم عادت كردند، می زند زیرش كه اصلا شتر دیدی ندیدی. نعل به نعل مثل جریان سوبسید در ایران. فلان بابائی كه قرار بود در یك معامله پنبه 400 میلیون تومان سود غیر شرعی ببرد و 20 میلیونش را بدهد به وكیل زالزالک (همان مجلس قبلی) در شهر محل اقامت خودش كه برود و صندوق قرض الحسنه درست كند تا به مستضعفین كمك كنند[iii] یك صبح تا غروب می رود به صف می ایستد تا 150 تومان سوبسید نقدی تخم مرغ بگیرد؟ البته كه این چنین نمی كند. فامیل حزب الهی من برای این كه دهان مرا ببندد گفت، این كمكهای خاص ممكن است صورت خرید و فروش را بگیرد، منتهی با قیمت ترجیحی گفتم، . یعنی پولی می دهی كه معامله شرعی باشد، یعنی اگر خانه ای خریده ای [خرید كه چه عرض كنم!] آن خانه نماز داشته باشد. فامیل حزب الهی من گفت، البته مثل خانة آقای خلخالی نباشد كه به دلیل تورم وارداتی از شرق و غرب قیمتش یكی دوسال پیش رسیده بود به 80 میلیون تومان، نه این كه خدای ناكرده ایشان مشمول كمك های خاص شده باشند! سری به تصدیق تكان داده و گفتم، می دانم. مثل یكی ازنمایندگان زالزالک (همان مجلس قبلی) در شیراز كه با موافقت وزیر اقتصاد و دارائی، با پرداخت 375 هزار تومان یك عدد اتومبیل ناقابل بنز از اموال دولت را خرید[iv] فامیل حزب الهی من به اعتراض بر آمد كه آقاجان، شما هم كه از كاه كوه می سازید! گفتم، اختیار دارید، در همان موقع قیمت پیكان 17 میلیون ریال بود و قیمت پژو بین 3 تا 3.2 میلیون تومان نوسان داشت [ برای این كه خوانندگان عزیز گرفتار سكته كامل و ناقص نشوند، عمدا از ارایة قیمت های روز اجتناب كرده ام از طرف دیگر، دستم هم رو شد که این نوشته چقدر قدیمی وبیات است!].[v] فامیل حزب الهی من كه حسابی حوصله اش سررفته بود، درحالیكه مشتش را گره كرده و درهوا تكان می داد، شروع كردن به شعار دادن: " نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی" مقداری كه شعار داد و حسابی خسته شد، از من خداحافظی كرده ورفت تا بخوابد. ومن ماندم و پرسش هائی كه برای هیچ كدام جوابی به ذهنم نمی رسید.
این طوری كه از قرائن پیداست، پارتی بازی كردن خداوند قرارا « مبتنی بر یك اصل اسلامی است» كه بر آن اساس « رحمت خدا بر غضبش سبقت دارد». ولی چون حضرت باریتعالی سوگند خورده است كه كافران را عذاب بدهد، نتیجتا همة بندگان نمی توانند و نباید مشمول این بزرگواری بشوند. ولی،
« مومنین هر چند كمابیش آلوده به گناه باشنداین قسم به آنها بر نمی گردد» یعنی مومنین، با این وصف، مشمول كمك های خاص هستند. و برای «مومنین امید رحمت وجود دارد». دلیل این امر هم این است كه خداوند « خیر وكمال مطلق است» منتهی در عالم طبیعت وضع طور دیگری است، یعنی، « وقتی می خواهد چیزی تحقق یابد، لوازمی دارد كه بعضا نواقصی را نیز بهمراه خواهد داشت». این لوازم، البته كه خارج از ارادة الهی نیست، مثل بارش و باریدن كه هم برای رشد و نمو گیاهان لازم است و هم می تواند سیلی خانه برافكن بشود. به دلایلی كه روشن نمی شود « این شر لازمة آن خیراتی است كه مورد اراده قرار گرفته است». وضعیت در بارةانسان كاملا فرق می كند. اولا، « ارادة حقیقی و اصیل خداوند براین تحقق یافته كه انسان به اختیار خود راه سعادت را بپیماید» و اما، برای این كه مسائل اختیاری باشد، لازم است كه « یك راهی نیز به سوی جهنم وجود داشته باشد تا انتخاب معنی پیدا كند». این جمله آخری مرا به فكر واداشت. با خودم گفتم برای این كه انتخاب معنی بهتری پیدا بكند، به نظر من بهتر است چند راه دیگر هم وجود داشته باشد. علتش را نمی دانم ولی همین جمله را به صدای بلند تكرار كردم. آنقدر بلند كه این فامیل حزب الهی من كه در اطاق بغلی چُرت می زد، چُرتش تركید و پرسید، گفتی، چی؟ گفتم. مگر جز این است كه من و تو با اعمالمان بین جهنم و بهشت یكی را انتخاب می كنیم. گفت. آها. گفتم، من فكرمی كنم كه باید راهی هم باشد به برزخ یا راهی هم باشد به جائی شبیه جمهوری اسلامی اسلامی كه مثل هیچكدامشان نیست ولی در ضمن مثل همه شان هست. گفت. به حق چیزهای نشنیده! مگر چنین چیزی امكان دارد؟ گفتم، اختیار دارید، آقای هادی غفاری، عضو برجستة «جبهة دوم خرداد» و رئیس سابق انجمن مدافعان حقوق چماق، اگر به بهشت هم می رفت نمی توانست یك قلم 4.2 میلیارد ریال مالیات بر درآمد موسسة الهادی را نپردازد و همین جور راست راست راه برود[vi] و در زالزالک (همان مجلس قبلی) شورای اسلامی كه جای صالحان است فریاد بزند كه « اگر از هادی غفاری جزخانة مسكونی، جز ماشینی كه زالزالک (همان مجلس قبلی) به اوداده است، عددی رقمی، دلاری، ریالی و.... در زیرآسمان پیداكردید......است كسی كه پیدا بكند وافشاء نكند»[vii]. اگر جمهوری اسلامی برای كسانی مثل همین آقای غفاری مثل بهشت نبود، چگونه امكان داشت كه آقای غفاری با داشتن، « بنز زرد، بنز لیموئی، پاترول آبی وكرم ومشكی، پژو سفید، دو پیكان سفید، وانت آسمانی رنگ، مینی بوس قرمز، هیلمن و مزدای آبی»[viii] در زالزالک (همان مجلس قبلی) مقدس از آن فرمایشات بفرمایند و هیچ كس هم نگوید بر پدر هر چه آدم دروغگو..!! واگر برای خیلی ها، از همان جبهه رفته ها وبسیجی ها این جمهوری برزخ نبود كه نمی رفتند در استادیوم ورزشی جمع نمی شدند تا در قرعه كشی « فرمهای درخواست ذخیره جا در پروازهای هما ویژة متقاضیان سفر به ژاپن»شركت كنند. به گزارش روزنامة نویس، به عنوان جایزه، « برای 18 هزار مسافر تائید جا و برای 8 هزار مسافر جا رزرو گردید»[ix]. فامیل حزب الهی من پرسید، این همه آدم میرن ژاپن برای چی؟ مانده بودم كه جوابش را چه بدهم. گفتم، می روند تا جانشان و جوانی شان را به دلار و ین بفروشند و برگردند ایران و یك وانت بار بخرند و مسافر كشی كنند.... مثل این كه برای این فامیل حزب الهی من صرف نمی كرد كه بیشتر از این بشنود چون مجددا صدای خرناسه اش بلند شد. و منهم متعجب و حیران بودم كه این بابا، چرا این همه می خوابد.
باز با خودم تنها شده بودم. زیر لب شروع كردم به غرغر كردن كه اگر جمهوری اسلامی برای خیلی ها جهنم نبود كه خود و خانواده شان را نمی كشتند تا روزنامه ها بنویسند، « 4 تن از یك خانواده براثر سرایت دود ناشی از اگزوز ماشین به اطاق جان دادند». [x] وقتی خبر را كه می خوانی تازه می فهمی، دود اگزوز خودبخود سراز اطاق خواب این خانواده در نیاورده است.
تو این فكر و خیال بودم كه باز فامیل حزب الهی من، خبر مرگش بیدارشد و در حالیكه چشمهایش را می مالید، به سراغ من آمده، گفت. گفتی، چی؟ گفتم، هیچی. خواستم بگویم كه رحمت و یا غضب خداوند، فقط مختص به آن دنیا نیست. به قول آیت الله مصباح، در این دنیا هم« كسانی را كه راه خداوند را بپیمایند مورد كمكها و رحمت های خاص خود قرار می دهد» ونه فقط گناهان صغیره مومنین را می بخشد،« و این مژده ای خاص برای آنها به شمار می رود» بلكه اگر « موفق به توبه نصوح هم نشوند، كبائر آنان نیز بخشوده می شود»[xi].فامیل حزب الهی و خواب آلودة من طلبكارانه گفت، خوب این عیبش كجاست؟ مگر نمی گوئیم، بسم الله الرحمن الرحیم. گفتم، چرا، شما می فرمائید و این طوری كه می فرمائید عیبی هم ندارد ولی این طور كه از قرائن بر می آید مومنین تقریبا از جانب خداوند چك سفید دارند كه هر چه دلشان خواست انجام بدهند. وقتی گناه كبیره بخشودنی باشد، گناهان صغیره كه دیگر قابلی ندارد. گفت، خوب منظور؟ گفتم منظوری ندارم. شاید به همین دلیل بود كه آقای هادی غفاری حق داشت و محق بود كه در زالزالک (همان مجلس قبلی) گفت وقتی محكومیت ایشان را به 15 ضربة شلاق« رهبر بخشیده است، شما چكاره هستید كه بیائید از این جا، چیزی را كه رهبر بخشیده است اینجا آن را چماق كنید بر سر من بكوبید»[xii].
اولا، تردیدی نیست كه گناهشان، گناهی صغیره و خیلی هم صغیره بوده است والی موردی نداشت در جمهوری عدل اسلامی كه قضات خداترسش یكی دوروزه و اغلب حتی كمتر، حكم اعدام می دهند و داده اند، ایشان تنها به 15 ضربه شلاق محكوم شوند. بنده خودم آدم های زیادی را می شناختم كه در جمهوری عدل اسلامی به خاطر خواندن روزنامه و مجله اعدام شده اند.
ثانیا، ایشان راست می گویند كه مخالفین ایشان گویا فراموش كرده اند كه در این جمهوری عدل اسلامی، انحصار استفاده از چماق با ایشان است و ایشان با خون دل، استفاده انحصاری آن را به ثبت رسانیده اند. آن موقعی كه هیچ كس به فكرش هم خطور نمی كرد تا از این وسیله صددرصد شرعی برای تحكیم پایه های حكومت عدل وانصاف اسلامی استفاده نماید، آقای هادی غفاری درست مثل سرداران صدر اسلام، در جبهه های كفر، در دانشگاه تهران ودانشگاه گیلان با كفار جنگید. البته اگر كسان دیگری برای تكمیل عدالت اسلامی، می خواهند از این وسیله صددرصد اسلامی استفاده نمایند، بر این استفاده هیچ گونه منع شرعی وجود ندارد. ولی، متقاضیان باید با دفتر ایشان در موسسه الهادی همآهنگی نمایند تا عدم استفاده مناسب از این وسیلة نجات بخش موجب بدنامی برای آن نشود. فامیل حزب الهی من طوری به من نگاه می كرد كه من فشار دندانهایش را روی بزرگترین رگ گردنم احساس می كردم. با مخلوطی از عصبانیت و بی حوصلگی گفت، شما در بارة این " فرزند شهید" خیلی بی انصافی می كنید! یادتان نرود كه والد مكرمشان را طاغوت كشت. گفتم، من اتفاقا با والد مکرم شان کار ندارم بلکه با کسانی کار دارم که بوسیله ایشان کشته شده اند. از آن گذشته، كاملا با شما موافقم، كه با آن همه خون دلی كه ایشان برای برپائی و اقتدار جمهوری اسلامی خورده اند این به راستی خیلی نظر تنگی می خواهد كه مخالفین ایشان مطرح می كنند، « كارخانة دیگ زودپزی كه دویست میلیون تومان ارزش داشت» را ایشان به مبلغ ناچیزی فروختند و تنها« 5 میلیون تومان را به حساب موسس واریز كردند»[xiii]. مثل لاستیكی كه پنجر می شود، باد فامیل حزب الهی من خوابید. با سرافكندگی گفت، این كه خیلی گناه دارد. وقتی عقیل، برادر امیر المومنین رفت به خدمت امام.... نگذاشتم حرفش را تمام كند، گفتم، ولی، گناه چی؟ براین ایراد استكباری، دو ایراداسلامی وارد است.
- اولا، انتظار داشتید كه این پول به حساب شخصی شما واریز شود!
- ثانیا، مسئله اصلی و شرعی این است كه ایشان به عنوان فروشنده، و احتمالا خود ایشان و یا یكی ازمومنین دیگر به عنوان خریدار برسر قیمت توافق كرده بودند، به دیگران كه نصف ایشان در روز نماز نمی خوانند چه ربطی دارد كه سعی می كنند بین مومنین تفرقه بیاندازند و شرعی بودن این معامله را زیر سئوال ببرند!
به همین ترتیب، زمینی را كه اجاره اش ماهانه « چند صد هزار تومان» بود، بنیاد شهید به ایشان واگذار كرده بود و « سرپرست محترم بنیاد شهید [آقای كروبی- همان رئیس پُست مدرن زالزالک (همان مجلس قبلی) ششم و کاندیدای ریاست جمهوری در انتخابات اخیر!!!] مبلغ فوق را به ایشان بخشیدند»[xiv]. این معاملات تماما و كلا شرعی است و این مسائل درونی مومنان و اعضای برجستة حزب الله به دیگران چه ربطی دارد كه آن را چماق كنند و بر سرایشان بكوبند؟
فامیل حزب الهی من، باز خوابیده است.
بهرحال، حالا كه رشتةكلام دارد از دستم درمی رود، از آقای خلخالی، یكی دیگر از زحمتكشان انقلاب و جمهوری اسلامی ایران، هم ذكر خیری بكنم. لابد می دانید كه وابستگان به استكبار جهانی و عناصر متمایل به حزب توده و سازمان مجاهدین خلق كه در شورای فقها نفوذ كرده اند صلاحیت ایشان را برای نمایندگی دوره ی چهارم زالزالک (همان مجلس قبلی) رد كرده بودند و همانطور كه خودشان در زالزالک (همان مجلس قبلی) گفتند به این دلیل واهی و بی اساس كه« چون شما در دادگاهها كشت و كشتار زیاد كردید». آخر مردم! شما انصاف دارید! دروغی از این بزرگتر هم می شود گفت؟ آقای خلخالی و كشت و كشتار! آنهم در جمهوری عدل اسلامی!!
اگر هم ذره ای حقیقت در این اتهام باشد، چرا بعداز این همه سال!
در پس پرده چه می گذرد، نمی دانم. به احتمال زیاد، هرگز هم نخواهم دانست. ولی خود آقای خلخالی گفته است، « سه نفر از اعضای برجستة سیا و ساواك را من اعدام كردم. پاكروان، مقدم، نصیری و تیمور بختیار...»[xv].
اگر می گفتند، حساب آقای خلخالی ضعیف است و نمی توانند برای دورة چهارم وكیل بشوند، باز یك چیزی! ولی با آن همه مرارت برای برقراری جامعة عدل اسلامی، این زحمتكشان جمهوری اسلامی به راستی كه چه هنرمندان قهاری هستند كه در سخت ترین شرایط هم شوخی می كنند!!
من یادم هست. آی مردم: شما هم یادتان باشد كه این زحمت كشان انقلاب اسلامی آن قدر آدم كشته اند كه حساب و كتاب از دست خودشان هم در رفته است!
[i] این نوشته حداقل مال ده سال پیش است. به همین خاطر اطلاعات آماری اش قابل وثوق نیست. هرچه که بطور مستقیم نقل شده است از دیگران است. مسئولیت بقیه مطالب با نویسنده است.
[ii] رسالت 12 اردبيهشت 1371، ص 14
[iii] روايتش را در رسالت 7 اسفند 1370 ص 1 بخوانيد.
[iv] رسالت، 9 اردبيهشت 1371، ص 11
[v] براي قيمت هاي قديمي بنگريد به صنعت حمل و نقل، شمارة 94، ص 19-18
[vi] رسالت، 9 اردبيهشت 1371، ص 15
[vii] رسالت، 7 اردبيهشت 1371، ص 6
[viii] رسالت، 9 اردبيهشت 1371، ص 15
[ix] رسالت 25 اسفند 1370، ص 12
[x] رسالت 4 اسفند 1370، ص 14
[xi] همة آن چه از سخن راني آيت الله مصباح يزدي نقل كرده ام از اين منبع است: رسالت، 12 اردبيهشت 1371، ص 14
[xii] رسالت، 7 اردبيهشت 1371، ص 6
[xiii] رسالت، 9 اردبيهشت 1371، ص 15
[xiv] همانجا
[xv] رسالت 7 اردبيهشت 1371، ص 6.

|

Wednesday, May 04, 2005

نامه سرگشاده به بهترین « قاضی» دنیا آقای مرتضوی (ع)

جناب آقای مرتضوی(ع):
با عرض سلام با کمال تاسف و تالم ناچارم به اطلاع شما برسانم که اخیرا شخص معلوم الحالی به نام هاشمی عراقی ملقب به شاهرودی که معلوم نیست به کدام قدرت استکباری وابسته است با منتهای دنائت در این موقع حساس که به غیر از شما، دیگر گردانندگان این جمهوری عوضی اسلامی خود را برای رسیدن به مقام نه چندان شامخ ریاست جمهوری نامزد کرده اند، به تشویش اذهان عمومی دست زده است. گوشه هائی از سیاه نمائی این شخص معلوم الحال را به عرض شما می رسانم تا در اسرع وقت، دستور بازداشت ایشان را صادربفرمائید. این که بعد از بازداشت با او چه خواهید کرد با خود شماست که دارای سوابق درخشانی در این امور هستید . این شخص معلوم الحال در باره عملکرد دادسراها در ایران می گوید: « جلب كردن افراد با وضعيت موجود حرمت شكني است و اين نه امنيت است و نه اجراي عدالت، بلكه ظلم محض است. » مگرامکان دارد در این جمهوری عوضی که از سرتاپایش عدل وانصاف می بارد به کسی هم ظلم بشود!این شخص معلوم الحال کار را به جائی رسانیده است که شما ودیگر سربازان گمنام امام زمان را متهم به پرونده سازی بر علیه متهمان می کند: پناه بر خدا! مگر می شود شما که تا بحال حتی یک روز هم نمازتان قطع نشده است از این کارها بکنید! حرف مرا قبول نکنید از خانواده دکتر زیبا کاظمی بپرسید تا جزئیات مسلمانی شما رابرای شما شرح بدهند.جزئیاتی که شما بخاطر حجب وحیائی که ندارید و یا کم دارید معمولا از آنها سخن نمی گوئید. بهرحال این شخص معلوم الحال مدعی است که «عكس هاي خانوادگي چه ارتباطي با اتهام يك متهم دارد؟ اگر اتهام يك نفر اقتصادي چرا در مسائل ديگر جست و جو و كاوش مي شود. آن را اهرم فشاري براي وي قرار مي‌دهيد» والله دروغ چرا من هم علت اش را نمی دانم. ولی شاید دلیل اصلی این باشد که استفاده از عکس خانوادگی بهتر است تا آدم با لنگه کفش بر گیجگاه متهم بکوبد. درپایان این شخص معلوم الحال به واقع سنگ تمام می گذارد و می گوید: «براي جلب يك فردي كه مشكل چكي دارد آنقدر گناهان كبيره انجام مي‌شود و براي خانواده اش رعب و وحشت ايجاد مي شود. هاشمي شاهرودي با استناد به گزارش بازرسان قوه از يكي از زندانها تصريح كرد: از فردي كه زير پيراهن بر تن داشت سوال شد كه چرا لباست اين طوري است و او پاسخ داد كه مرا همين طوري به زندان آوردند. رئيس قوه قضائيه با بيان اين كه شكستن حرمت مومن شكستن حرمت كعبه است، » قبل از آن که شما برای خاموش کردن این صدای ضد انقلاب اقدام انقلابی خود را انجام بدهید از شما می پرسم آیا اتهام شکستن حرمت کعبه به شما و همکاران شما نشانه محاربه با امام زمان نیست! یعنی شما می فرمائید که این اتهام از چبق کشیدن در زمان ناصرالدین شاه هم کم ارزش تر است که در آن موقع، میرزای شیرازی آن را مثل محاربه با امام زمان دانست و فتوای معروف اش را صادر کرد. من توجه حضرت شیخ الرئیس آقای دکتر نراقی را به این مهم جلب می کنند که در صورت امکان، فتوای دیگری صادر بفرمایند. درضمن و از آن گذشته، وقتی کسی را با زیر پیراهنی به زندان می آورند نباید حتما مطمئن بشوند که این شخص زیرشلواری هم به تن دارد یانه؟ لازم است حتما تاکید شود که در صورت امکان، بهتر است رنگ این دو با یک دیگر هم خوانی داشته باشد.
در خاتمه از شما خواهش می کنم که برای حفظ حرمت این جمهوری عوضی اسلامی هر چه زودتر دستور بازگشت و تعزیر ایشان را صادر بفرمائید . برای این که گمان نکنید که من دارم برعلیه ایشان پرونده سازی می کنم اصل مطلب ایشان را در اینجا بخوانید..

|

Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com