تلخ نویسی های لقمانعلی:

Tuesday, March 20, 2007

مصاحبه با شهرام جزایری

-لطفا خودتان را معرفی کنید
«من شهرام جزایری هستم و به تاریخ 28 ماه عزیز صفر، 27 اسفند ماه 1385 توسط نیروهای محترم وزارت اطلاعات دستگیر شدم
و پس از آن به فرودگاه مهر آباد منتقل شدم. »
آیا صحت دارد که شما ازایران فرارکرده بودید؟
- نه والله! عوامل استکبار جهانی به من افترا بسته بودند. آخرمگر من خرم که از ایران فرارکنم؟ درکجا می توانستم در این مدت کم، با حداقل دردسرو از راه صددرصد حلال و شرعی این همه ثروت به دست بیاورم.
آیا صحت دارد که برای فراریک میلیاردتومان پول برای شما تهیه شده است؟
- برادراگر خدمت برادران محترم وزارت اطلاعات بی احترامی نباشد، من هی می گم، نره شما هی می فرمائید بدوش. من حاضرم به ریش آقای رفسنجانی سوگند بخورم که قصد فرار نداشتم که به این میزان پول نیازمند باشم. تازه از آن گذشته آنهائی که به من این تهمت را می زنند آیا در نظر گرفته اند که برای حمل این همه پول چند تا چمدان بزرگ لازم است. من اگر می خواستم فرا رکنم دلیلی نداشت که یک جارو هم به دمم ببندم؟ یعنی شما می فرمائید من این ابله بودم که همه پولهایم را در بانک سپه خوابانده باشم. ( در حالی که لبخند می زند) آخر برادر محترم ما هم بلدیم حساب خارجی داشته باشیم...
یعنی شما می فرمائید که یک میلیاردتومان به شما تحویل نشده است!
دردوره ای که مشغول فعالیت های کارآفرینی بودم البته که خیلی از این بیشتر هم پول به من تحویل شده است. من هم حضرتعباسی بخش هائی از آن را خدمت دوستان دیگر تقسیم کردم. حرف مرا قبول نکنید اگر غیر از خواجه حافظ شیراز شما کسی را توانستید درایران پیدا کنید که از من پول نگرفته باشد من اسم خودم را عوض می کنم ومی گذارم رفیق دوست!
آیا پیامی برای خوانندگان ما ندارید؟
-چرا! مخصوصا برای خواهران و برادران عزیز ایرانی که در خارج ازایران با بدبختی و بیچارگی زندگی می کنند عرض می کنم تا دیرنشده به آغوش پرمهر جمهوری مقدس اسلامی و بخصوص آغوش گرم برادران و خواهران خیلی محترم وزارت اطلاعات برگردند و بعد راه بروند ومثل من پول پاروبکنند. والله من نه درسی خوانده ام ونه حرفه ای بلدم ولی به همان عمامه آقای کروبی قسم که به یک چشم بهم زدن آن قدر پول درآوردم که اصلا نمی دانستم با آن چه باید بکنم!
برای آینده چه برنامه ای داری؟
والله در حال حاضر که درخدمت برادران محترم وزارت اطلاعات هستم که لطف و محبت کردند و مرا دستگیر کردند. من در عمان داشتم دق می کردم. الان هم بستگی به محبت و بزرگواری این برادران دارد . اگر به من مرخصی بدهند دراولین فرصتی که اندکی رفع خستگی وکدورت بکنم سعی می کنم برگردم سر کسب حلال خودم تا پول یک لقمه نان و پنیر با یک مقدارمحدود گوجه فرنگی را دربیاورم و بعد می نشینم و شب وروز آقای رئیس جمهورو مقام معظم رهبری را دعامی کنم. چون واقعا این دو موجود نورانی زحمت می کشند. اقتصادی درست کردند که هرکس بخواهد می تواند یک شبه یک شهرام جزایری یا یک رفیق دوست بشود. آبی هم از آبی تکان نمی خورد. هم لقمه نانی برای خودت در می آید و هم این که آدم می تواند زیر بال اقشار آسیب پذیرمثل آقای هادی خامنه ای و آقای باهنر، و آقای کروبی را بگیرد.،
از این که در این مصاحبه شرکت کردید از شما سپاسگزاریم.
من هم از برادران محترم وزارت اطلاعات که لطف کرده مرا دستگیر کرده اند، تشکر می کنم.

|

0 Comments:

Post a Comment

<< Home

Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com