تلخ نویسی های لقمانعلی:

Wednesday, August 12, 2009

نذر عمه خانم!

وقتی عمه خانم این خبر را خواند گفت لقمان بیا یه نوک پا بریم سرقبر حضرت معصومه با ایشون کار دارم. نذر کرده بودم برم خدمت برادرش در مشهد ولی اگه منو بکشی من دیگه سوار هواپیما نمی شم می خواهم برم خدمت حضرت و نذرم را عوض بکنم که من با پای پیاده می رم خدمت امام رضا به عوض اجر و ثواب بیشتری هم می خوام اگه قبول کرد که پای پیاده می رم مشهد ولی اگر قبول نکرد که اصلا نذرم رو پس می گیرم... و همین طور که داشت از اطاق می رفت بیرون زیر لب قرقر می کرد من اصلا نمی فهمم مگر در صدراسلام هواپیما بود که الان مردم هواپیما می خوان.... سفر با اسب و الاغ و حتی با پای پیاده مگه چه عیبی داره!

|

0 Comments:

Post a Comment

<< Home

Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com