سنگ آباد*
« آب را گل بکنیم»
در فرودست انگار
یک خری می خورد آب
یا که در بیشه ی دور
ابلهی دارد خشتک اش را می شورد
« آب را گل بکنیم»
شاید این آب گل آلود وغلیظ
مددی باشد ما را که نداریم توان
زن زشتی آمد لب رود
آب را گل بکنیم
روی زشتش را در آب نبینیم
تا این که زشتی رویش
برآب نپاشد چون اسفالت
مرد دیوثی هم
آن گوشه نشسته است
لنگ کفشی دردست
چه غلیظ است این آب!
چه کثافت این رود!
مردم بالادست
بی حیایند و خدا نشناس
جیب هاشان پر
زندگی هاشان خالیست
دست بالادستان
همه کج
چشمهاشان
این سان، تنگ
روده ای راست ندارند
بی گمان پایه ویلاهاشان
برگرز و چماق
آسمان آنجا آبی نیست
وزمین اش
سرخ است
غنچه ای کی شکفد
از دل خون!
مردم بالادست
همه شان نامردند
بین شان نازن کم نیست
آب را گل بکنیم
شاید این اهل ریا
کلیه هاشان
بشود سنگ آباد
بعد.....
ما بمانیم و زمین
و پس آن گاه
« آب را گل نکنیم»
24 ژوئیه 2005
*با کمک سهراب سپهری که شاعربود
0 Comments:
Post a Comment
<< Home