بهشت زهرا پرشده، دیگه نمیرین.....
من دیگه راسی راسی می خوام یخه ام رو از دس این دولتمردان عجیب و غریب ایران پاره کنم. یا اگرهم نتونم این کار را بکنم می خوام با ناسا تماس بگیرم ببینم حاضرند دفعه دیگه منو هم یک طرفه با خودشون ببرند به فضا، یعنی می گم آ، به این شرط حاضرم برم که دو باره منو بر نگردونن به زمین که از دست دولتی های این جمهوری عوضی اسلامی سرسام بگیرم. آقا جان دیگر خسته شدم. روحیه ام داره خراب می شه، دارم سر پیری دوا خور می شم تا بتونم سرپا وایسام.
یارو گفت، پرتقال کمبود داریم، نخورین، گفتیم، چشم. ما که تا به همین جا، هم نمی خوردیم، یعنی نداشتیم که بخوریم ولی خوب خودمونو از تک و تا نمیاندازیم و می گیم چشم. تازه وقتی هم که تونستیم یکی دو تا پرتقال از میدون تره بار فروشی کش بریم، پرتقال نگو، زهر هلال، حضرتعباسی جگرمون داشت بالا می اومد...
اون یکی دیگه اومد و گف، اگه نمی خواین از سرما یخ بزنین، در مصرف گاز صرفه جوئی کنین. یه روز گفتن مسئله حل شد، باز فردا قطع کردن، پس فردا به همه مون نخود و لوبیا دادن که از نظر گاز خودکفا بشیم.... باز هم گفتیم، باشه. ما که شب تا صبح می لرزیم حالا اینم روش.
وزیر نیرو هم با چراغ موشی اومد توی اطاق و گفت، برای این که کمتر خاموشی برق داشته باشیم و برای کمک به همشهرهای آقای نیما یوشیج، خواهشا لامپ ها را بیخود روشن نکنین، بخاری روشن نکنین، تلویزیون نگاه نکنین، خیر سره تون تو تاریکی برین مستراح، تا بتونیم خاموشی ها را کمتر بکنیم که گوشت های ذخیره تون تو فریزر ها خراب نشن. اگرم افتادین توی مستراح، عیبی نداره، خیره سره تون گه خودتونه، مال غریبه که نیس. ولی، نگاهی به این ور و آن ور کرد و یواشکی گف، ولی، وضع در مازندرون و گلستون خیلی خرابه، حاجی نفهمه که دارم با شما این طور حرف می زنم آ. اگر بفهمه منو استعفا می ده مثل اونای دیگه. ما که فریزری نداشتیم که گوشتهای توش خراب بشن ولی باز گفتیم چشم.
حالا اومدن و میگن، چون بهشت زهرا پر شده، خواهش می کنیم کمتر بمیرین.... مدیرعامل بهشت زهرا اعلام کرد که « فقط تا پايان سال جارى فرصت مردن داريم ».شماره موبایلش را گرفتم و گفتم داداش ما هنوز کار داریم و تازه اگر نخوایم بمیریم چیکار باید بکنیم. مدیر عامل در حالی که می خندد می گوید، « در خوشبينانه ترين حالت، تا پايان سال آينده ظرفيت پذيرش اموات را داريم». ازاو شماره تلفن خانم ابتکار را گرفتم و زنگ زدم به ایشون که عضو شورای شهر تهران هستند. خانم ابتکار ضمن تائید حرفهای مدیرعامل بهشت زهرا گفتند، «بهشت زهرا فقط ظرفيت پذيرش ۵۰ هزار مرده را دارد. به همين علت اشتياق مردم براى مردن بيشتر شده است! مردم براى دفن هم ديگر جايى را ندارند.». گفتم یعنی چی! گفت یعنی چی نداریم. خوب مردم کمتر بمیرن و یا لااقل درمردن عجله نکنن، برای مردن، برنامه ریزی بکنن. الان دنیا را برنامه برداشته ولی ما هم چنان طوری زندگی می کنیم که انگارشهر هرته. دیدم سروکله زدن با ایشون قایده نداره، رفتم تو سایت شورای شهر تهران و از بیچارگی و سرسام شماره تلفن آقای شکیب، یکی دیگر از نمایندگان شورای شهر تهران رایافته و به او زنگ زدم. ایشون، ضمن رد ادعای خانم ابتکار گفت «ظرفيت بهشت زهرا ۲۰۰ هزار نفر است و ما هم اميدواريم مرگ و مير تهرانى ها كاهش يابد تا مشكلات توسعه بهشت زهرا رفع شود». گفتم چه جوری امیدوارید، هیچ کار خاصی کردین، گفت، دو سه روزی ترافیک تهرون خیلی کم شده بود و هوا خیلی کثیف نبود، امیدواریم که بهبود هوا در همان چند روز تعداد مرگ و میر را کاهش بده تا بتونیم این کمبود را از سر بگذرونیم. از ایشون شماره مدیرعامل بهشت زهرا را گرفته و به او زنگ زدم، مدیرعامل بهشت زهرا حرفهای مهم تری می زند «اگر طرح توسعه بهشت زهرا انجام نشود و هيچ گورستان ديگرى در تهران درنظر گرفته نشود ، نمى دانيم تكليف اموات چه مى شود!». گفتم یعنی چی تکلیف چی می شود؟ گفت، حاجی، همینی که گفتم. اگر برق داشتیم من چند تا مرده را می بردم توی فریزر خونه مون، برق هم که هی لامصب می ره، و نمی تونم این کاررابکنم. مرده ها بعد از دوسه روز بو می گیرن همینی که گفتم نمی دونم چه بکنیم! گفتم من می گم یک پیامکی برای این آقای عسگراولادی بفرستین، شاید تونس درازای این همه بنجلی که از چین و ماچین وارد می کنه، یه تعداد از این اجساد را به یه کشوری، جینی، ماچینی، صادر کنه. هم مشکل بهشت زهرا حل می شه و هم کشور اسلامی ما یک مقدار درآمد ارزی پیدا می کنه.....
گفت بد نگفتی آ همین الان براش پیامک رو می فرستم.
یارو گفت، پرتقال کمبود داریم، نخورین، گفتیم، چشم. ما که تا به همین جا، هم نمی خوردیم، یعنی نداشتیم که بخوریم ولی خوب خودمونو از تک و تا نمیاندازیم و می گیم چشم. تازه وقتی هم که تونستیم یکی دو تا پرتقال از میدون تره بار فروشی کش بریم، پرتقال نگو، زهر هلال، حضرتعباسی جگرمون داشت بالا می اومد...
اون یکی دیگه اومد و گف، اگه نمی خواین از سرما یخ بزنین، در مصرف گاز صرفه جوئی کنین. یه روز گفتن مسئله حل شد، باز فردا قطع کردن، پس فردا به همه مون نخود و لوبیا دادن که از نظر گاز خودکفا بشیم.... باز هم گفتیم، باشه. ما که شب تا صبح می لرزیم حالا اینم روش.
وزیر نیرو هم با چراغ موشی اومد توی اطاق و گفت، برای این که کمتر خاموشی برق داشته باشیم و برای کمک به همشهرهای آقای نیما یوشیج، خواهشا لامپ ها را بیخود روشن نکنین، بخاری روشن نکنین، تلویزیون نگاه نکنین، خیر سره تون تو تاریکی برین مستراح، تا بتونیم خاموشی ها را کمتر بکنیم که گوشت های ذخیره تون تو فریزر ها خراب نشن. اگرم افتادین توی مستراح، عیبی نداره، خیره سره تون گه خودتونه، مال غریبه که نیس. ولی، نگاهی به این ور و آن ور کرد و یواشکی گف، ولی، وضع در مازندرون و گلستون خیلی خرابه، حاجی نفهمه که دارم با شما این طور حرف می زنم آ. اگر بفهمه منو استعفا می ده مثل اونای دیگه. ما که فریزری نداشتیم که گوشتهای توش خراب بشن ولی باز گفتیم چشم.
حالا اومدن و میگن، چون بهشت زهرا پر شده، خواهش می کنیم کمتر بمیرین.... مدیرعامل بهشت زهرا اعلام کرد که « فقط تا پايان سال جارى فرصت مردن داريم ».شماره موبایلش را گرفتم و گفتم داداش ما هنوز کار داریم و تازه اگر نخوایم بمیریم چیکار باید بکنیم. مدیر عامل در حالی که می خندد می گوید، « در خوشبينانه ترين حالت، تا پايان سال آينده ظرفيت پذيرش اموات را داريم». ازاو شماره تلفن خانم ابتکار را گرفتم و زنگ زدم به ایشون که عضو شورای شهر تهران هستند. خانم ابتکار ضمن تائید حرفهای مدیرعامل بهشت زهرا گفتند، «بهشت زهرا فقط ظرفيت پذيرش ۵۰ هزار مرده را دارد. به همين علت اشتياق مردم براى مردن بيشتر شده است! مردم براى دفن هم ديگر جايى را ندارند.». گفتم یعنی چی! گفت یعنی چی نداریم. خوب مردم کمتر بمیرن و یا لااقل درمردن عجله نکنن، برای مردن، برنامه ریزی بکنن. الان دنیا را برنامه برداشته ولی ما هم چنان طوری زندگی می کنیم که انگارشهر هرته. دیدم سروکله زدن با ایشون قایده نداره، رفتم تو سایت شورای شهر تهران و از بیچارگی و سرسام شماره تلفن آقای شکیب، یکی دیگر از نمایندگان شورای شهر تهران رایافته و به او زنگ زدم. ایشون، ضمن رد ادعای خانم ابتکار گفت «ظرفيت بهشت زهرا ۲۰۰ هزار نفر است و ما هم اميدواريم مرگ و مير تهرانى ها كاهش يابد تا مشكلات توسعه بهشت زهرا رفع شود». گفتم چه جوری امیدوارید، هیچ کار خاصی کردین، گفت، دو سه روزی ترافیک تهرون خیلی کم شده بود و هوا خیلی کثیف نبود، امیدواریم که بهبود هوا در همان چند روز تعداد مرگ و میر را کاهش بده تا بتونیم این کمبود را از سر بگذرونیم. از ایشون شماره مدیرعامل بهشت زهرا را گرفته و به او زنگ زدم، مدیرعامل بهشت زهرا حرفهای مهم تری می زند «اگر طرح توسعه بهشت زهرا انجام نشود و هيچ گورستان ديگرى در تهران درنظر گرفته نشود ، نمى دانيم تكليف اموات چه مى شود!». گفتم یعنی چی تکلیف چی می شود؟ گفت، حاجی، همینی که گفتم. اگر برق داشتیم من چند تا مرده را می بردم توی فریزر خونه مون، برق هم که هی لامصب می ره، و نمی تونم این کاررابکنم. مرده ها بعد از دوسه روز بو می گیرن همینی که گفتم نمی دونم چه بکنیم! گفتم من می گم یک پیامکی برای این آقای عسگراولادی بفرستین، شاید تونس درازای این همه بنجلی که از چین و ماچین وارد می کنه، یه تعداد از این اجساد را به یه کشوری، جینی، ماچینی، صادر کنه. هم مشکل بهشت زهرا حل می شه و هم کشور اسلامی ما یک مقدار درآمد ارزی پیدا می کنه.....
گفت بد نگفتی آ همین الان براش پیامک رو می فرستم.
مسئولیت آن چه که بطور مستقیم نقل کرده ام به گردن روزنامه ایران است.
0 Comments:
Post a Comment
<< Home