تلخ نویسی های لقمانعلی:

Friday, October 23, 2009

ملجا و پناه مردم از « عقب»!

عمه خانم گفت نمی دانم چه حکمتی است که آدمها درزمان معزولی خیلی آزادیخواه می شوند و همین که به قدرت می رسند، ازچپ وراست پاچه مردم را می گیرند. پرسیدم عمه خانم منظورتان چه کسی است! گفت هیچ کس خاصی را مد نظر ندارم ولی تو جوانی و یادت نیست، خمینی وقتی که درپاریس بود، آن قدر ژست های دموکراتیک می گرفت و وعده های چاخان می داد که همه آزادند حرفهای شان را بزنند، که من نگران بودم اگر سرکار بیاید و به این وعده ها عمل کند لابد ایران را لهو ولهب بر می دارد. ولی وقتی آمد نه فقط نرفت خیر سرش به قم که آداب نجاست و طهارت درس بدهد و نه فقط همه وعده هایش پوچ بود، بلکه چپ و راست هم هرکس را گیر آورد داد دم تیغ. مسلمان، مارکسیست، شاه پرست، شیطان پرست، توده ای، ضد توده ای، مسیحی، کلیمی، بهائی، حالا شده کار این موش مرده! آن موقع که خرش می رفت، دستور داد طفلک سحابی را « ادب» کنند و چنان بلائی به سر پیرمردآوردند که تا مدتها پلکهایش بالا و پائین می پرید و حرف زدنش یادش رفته بود ولی الان که یواش یواش پشم و پیله خودش دارد می ریزد- یعنی به واقع دارند برایش می کنند- بر« لزوم اطلاع رساني آزاد و بدون سانسور از وقايع و مسائل كشور » تاکید می کند. گفتم عمه خانم ولی یادت باشد که نیش عقرب از ره کین نیست. اخمهایش رفت تو هم و پرسید، بچه چرا حرفهای بالاتر از دیپلم می زنی که من نمی فهمم. سرراست حرف بزن گفتم، درهمان جلسه، او هم چنین گفت «روحانيت در طول تاريخ ملجا و پناه مردم بوده و هروقت قدرت به مردم ستم روا مي داشته روحانيت در كنار مردم قرار داشتند». عمه خانم که حسابی عصبانی شده بود با غضب گفت آره ارواح عمه ات.... شیخ فضل الله را برای چی درزمان مشروطه دارزدند؟ از آن گذشته، یکی نیست به این مردک کذاب بگوید که ملجا مردم بودن بخورد به فرق سرت، دراین سی سال که « روحانیت» از پس و پیش مردم هم نگذشته است! آن وقت توی کذاب می گوئی که ملجا و پناه مردم!
نمی دانستم در جواب عمه خانم چه بگویم؟

|

0 Comments:

Post a Comment

<< Home

Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com