تلخ نویسی های لقمانعلی:

Saturday, February 06, 2010

امثال و حکم به روایت لقمانعلی

« اکبر ندهد، خدای اکبر بدهد»، ولی اکبر به فامیلهایش که می دهد.
«به هرکجاکه روی آسمان همین رنگ است»، درست مثل ایران جان خودمان، که به هرکجا که بروی بوی خوش گازوئیل مستت می کند.
«دستی را که حاکم ببرد دیه ندارد»، درست مثل قتلی که قاضی می کند. به ویژه اگر آلت قتاله لنگه کفش او باشد.
«زبان سرخ، سر سبز می دهد بر باد»، ولی درایران، رنگ اش مهم نیست،اگرسبزباشه هم قبوله.
«با کدخدا بساز، ده را بتاز»، البته با امام جمعه محل هم باید بسازی .
«مارگزیده از ریسمان سیاه و سفید می ترسد»، غیر از ما ایرانی ها، که اصلا نمی دانیم ما رچیست؟
«به هرکس هرچه قسمت بود دادند»، به غیر از ما که قرنها به شاه سواری دادیم و حالا هم این شیخ نامردکرده توی ماتحت مون....
«روزگارست این که گه عزت دهد گه خوار دارد»، البته اگر به دفتر مقام معظم رهبری وابسته باشی، بهتر است.
«خطا بربزرگان گرفتن خطاست»، چون سرو کارت می افتد با قاضی صلواتی که با دو تا صلوات می فرستدت به کهریزک.
«دیوار موش دارد، موش هم گوش دارد»، پشت گوش هم سمعکی است که به دفتر قاضی مرتضوی وصل است.
«پلوی معاویه چرب تر است»، ولی چلوکباب یزید را عشق است!
«آب که از سر گذشت، چه یک گز چه صد گز»، ولی مهم نیست، حتی اگربوهم بدهد، ولی اگر کر باشد، آدم غسلش درست است.
«با سیلی صورت خود را سرخ نگه می دارد»، نه بابا، از دفتر قاضی مرتضوی بر می گردد
«انسان جایزالخطاست»، مگر بعضی از ایرانی ها که هرچه می کنند، همیشه درست است.
« قدر زر، زرگر شناسد»، قدر خر را خر سوار
« چو دزدی با چراغ آید» معلوم می شود که اگر وزیر ووکیل نباشد، حتما از آقازاده هاست.
« بقدرشغل خودباید زدن لاف»، مگر این که آدم آخوند باشد که هیج خط و مرزی ندارد.
« از دست بوس، روی به پای بوس کرده ای»، درست مثل بعضی از چپ های ما که سر پیری مزایای سلطنت را فهمیده اند!
«آدم زنده، وکیل ووصی نمی خواد» مگر ایرانی ها که هم به شورای « نگهبان» نیازمندند هم به وزارت « ارشاد»!
«تخم درشت مال مرغ کون گشاده
» درست مثل آخوند جماعت که با کون گشاد، تخم های بزرگ می گذارند.
«تخم درشت مال مرغ کون گشاده»، درست برعکس آخوندها که تخم شان ریز و کون شان گشاد است.
« تا نباشد چیزکی، مردم نگویند چیزها »ولی آن قدر بگویند تا جون از کونشون دربره... کو گوش شنوا؟
« دربیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم»، در برگشتن، تلویزیون دیجیتال و سی دی پلی یر یادت نرود.
« دهقان سالخورده چه خوش گفت باپسر»، کای نورچشم من، بهتره بریم شهرو پاسدار بشیم!!
« دهقان سالخورده چه خوش گفت باپسر»، کای نورچشم من، بهتره بریم شهروسیگار فروشی کنیم.
« زنان را همین بس بود یک هنر» که بعضی از مردها را تحمل کنند!
«شراب مفت را قاضی هم می خورد» ولی خانه عفاف رفتن هزینه دارد.
«شراب مفت را قاضی هم می خورد» ولی قاضی های ایران، تریاک مفت هم می خواهند.
«بوی کباب آمد...» ولی بی ناموس ها داشتند آدم ها را داغ می کردند
«کوری که عین الله و کچلی که زلفعلی شده بود..»درست مثل آخوندها که به آنها می گویند « فضلاء!
«ملا شدن چه آسان»، آدم شدن چه مشگل! [دلم نیومد تو این یکی دس ببرم]
ذیحجه 1425

|

0 Comments:

Post a Comment

<< Home

Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com