امثال و حَکَم لقمانعلی ( قسط دوم)
« قدر زرزرگر شناسد»، قدر خررا، خر سوار.
« چو دزدی با چراغ آید» معلوم می شود که اگر وزیر ووکیل نباشد، حتما از آقازاده هاست.
« بقدرشغل خودباید زدن لاف»، مگر این که آدم آخوند باشد.
« از دست بوس، روی به پای بوس کرده ای»، درست مثل بعضی از چپ های ما که سر پیری مزایای سلطنت را فهمیده اند!
« آدم زنده، وکیل ووصی نمی خواد» مگر ایرانی ها که هم به شورای « نگهبان» نیازمندند هم به وزارت « ارشاد»!
« تخم درشت مال مرغ کون گشاده» درست مثل آخوند جماعت که با کون گشاد، تخم های بزرگ می گذارند.
.
« تخم درشت مال مرغ کون گشاده»، درست برعکس آخوندها که تخم شان ریز و کون شان گشاد است.
« تا نباشد چیزکی، مردم نگویند چیزها» ولی آن قدر بگویند تا جون از کونشون دربره... کو گوش شنوا؟
« دربیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم»، در برگشتن، تلویزیون دیجیتال و سی دی پلی یر یادت نرود.
« دهقان سالخورده چه خوش گفت باپسر»، کای نورچشم من، بهتره بریم شهرو پاسدار بشیم!!
« دهقان سالخورده چه خوش گفت باپسر»، کای نورچشم من، بهتره بریم شهروسیگار فروشی کنیم.
« زنان را همین بس بود یک هنر»، که بعضی از مردها را تحمل کنند!
«شراب مفت را قاضی هم می خورد»، ولی خانه عفاف رفتن هزینه دارد.
« آفتابه لگن هفت دست» شام و نهار هم مفصل و رنگین، درست مثل نمایندگان زالزالک ششم وقتی که اعتصاب غذا کرده بودند.
« شراب مفت را قاضی هم می خورد» ولی قاضی های ایران، تریاک مفت هم می خواهند.
« بوی کباب آمد...» ولی بی ناموس ها داشتند آدم ها را داغ می کردند
« کوری که عین الله و کچلی که رلفعلی شده بود..» درست مثل آخوندها که به آنها
می گویند « فضلاء»!
« ملا شدن چه آسان»، آدم شدن چه مشگل! [دلم نیومد تو این یکی دس ببرم!]
ذیحجه 1425
0 Comments:
Post a Comment
<< Home