تلخ نویسی های لقمانعلی:

Saturday, May 07, 2005

گپی با اجنبی در غربت (1)


این یکی هم مثل خودم، قدیمی و بیات است.

اگرچه هیچ گاه دین وایمان درست و حسابی نداشتم، ولی همیشه برای من حوزه هائی وجود داشته است كه به دلایلی كاملا نامعلوم در آن حوزه ها وارد نمی شدم. بعلاوه از این اصل كلی پیروی می كرده ام كه یا باید زنگی زنگ بود یا رومی روم. برای من حد وسط وجود نداشت. در كنار بسیاری بی هنری های دیگر، هنر هم به نعل و هم به میخ زدن را نیز نداشته ام. اگرچه از بابت این كله شقی لطمات زیادی خورده ام ولی روی من كم نشد كه نشد. برای نمونه، یادم نمی آید كه هرگز با كسی در گیر بحث در باره ی بود یا نبود خدا شده باشم. تا مدتی كه وجودش را می پذیرفتم كه بحثی دیگر مورد نداشت و بعد كه زده بودم به سیم آخر ووجودش را نمی پذیرفتم كه باز هم بحث موردی نداشت. ولی این روزها، نمی دانم چه مرگم شده است كه دارم دگرگون می شوم. سر پیری دارم به صورت آدم دیگری در می آیم كه نمی دانم از وضعیت فعلی خودم بهتر خواهد بود یا بدتر. ولی همان خدا را شاهد می گیرم كه در تمام دورانی كه من وجودش را دیگر نمی پذیرفتم، هرگز به خدائی كه اعتقاد دارم وجود ندارد وصله ای نچسباندم و در باره اش حرف نامربوطی نزدم. اگرچه دوست دارم دیگران فكر كنند كه من به راستی خود را از مشكلات بهشت و جهنم رها كرده ام، ولی دروغ چرا، این سكوت من از جمله به این دلیل است كه اگر زبانم لال، داستان بهشت و جهنم راست بود، خیلی بی گدار به آب نزده باشم. به قول معروف، دستم به جائی بند باشد. این روزها، ولی شماری از طرفداران حزب الله در جمهوری اسلامی حرفهائی می زنند كه به راستی خون مرا به جوش می آورد، شما را نمی دانم.
آیت الله مصباح یزدی به وضوح خدا رابه پارتی بازی متهم می كند وقتی می گوید كه « نسبت به كسانی كه راه صحیح را برگزینند، كمك های خاصی را در نظر گرفته»[ii]. اولا، راه صحیح برای رسیدن به كجا؟ دركدام دوره و زمانه؟ وبعد هر چه سعی كردم كه بفهمم این كمك های خاص یعنی چه؟ عقلم به چیزی قد نداد. همین طور مانده بودم كه دختر عموی مادرم و شوهرش كه یك حزب الهی دو آتشه است، برای گذراندن ماه عسل شان آمدند این طرفها. فرصت را غنیمت شمرده و از شوهر دختر عموی مادرم جریان راپرسیدم. گفت. این كمك های خاص می تواند شكل سوبسید نقدی را بگیرد كه به عده ای می دهند و به عده ای دیگر می گویند دست حق به همراه تان. گفتم خوب منظور، گفت منظور بی منظور، همین. گفتم یعنی می فرمائید خداازكمك به همة بندگان حوصله اش سررفته است به همین منظور ابتدا صحبت كمك های خاص را پیش می كشد و بعد همین كه مردم عادت كردند، می زند زیرش كه اصلا شتر دیدی ندیدی. نعل به نعل مثل جریان سوبسید در ایران. فلان بابائی كه قرار بود در یك معامله پنبه 400 میلیون تومان سود غیر شرعی ببرد و 20 میلیونش را بدهد به وكیل زالزالک (همان مجلس قبلی) در شهر محل اقامت خودش كه برود و صندوق قرض الحسنه درست كند تا به مستضعفین كمك كنند[iii] یك صبح تا غروب می رود به صف می ایستد تا 150 تومان سوبسید نقدی تخم مرغ بگیرد؟ البته كه این چنین نمی كند. فامیل حزب الهی من برای این كه دهان مرا ببندد گفت، این كمكهای خاص ممكن است صورت خرید و فروش را بگیرد، منتهی با قیمت ترجیحی گفتم، . یعنی پولی می دهی كه معامله شرعی باشد، یعنی اگر خانه ای خریده ای [خرید كه چه عرض كنم!] آن خانه نماز داشته باشد. فامیل حزب الهی من گفت، البته مثل خانة آقای خلخالی نباشد كه به دلیل تورم وارداتی از شرق و غرب قیمتش یكی دوسال پیش رسیده بود به 80 میلیون تومان، نه این كه خدای ناكرده ایشان مشمول كمك های خاص شده باشند! سری به تصدیق تكان داده و گفتم، می دانم. مثل یكی ازنمایندگان زالزالک (همان مجلس قبلی) در شیراز كه با موافقت وزیر اقتصاد و دارائی، با پرداخت 375 هزار تومان یك عدد اتومبیل ناقابل بنز از اموال دولت را خرید[iv] فامیل حزب الهی من به اعتراض بر آمد كه آقاجان، شما هم كه از كاه كوه می سازید! گفتم، اختیار دارید، در همان موقع قیمت پیكان 17 میلیون ریال بود و قیمت پژو بین 3 تا 3.2 میلیون تومان نوسان داشت [ برای این كه خوانندگان عزیز گرفتار سكته كامل و ناقص نشوند، عمدا از ارایة قیمت های روز اجتناب كرده ام از طرف دیگر، دستم هم رو شد که این نوشته چقدر قدیمی وبیات است!].[v] فامیل حزب الهی من كه حسابی حوصله اش سررفته بود، درحالیكه مشتش را گره كرده و درهوا تكان می داد، شروع كردن به شعار دادن: " نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی" مقداری كه شعار داد و حسابی خسته شد، از من خداحافظی كرده ورفت تا بخوابد. ومن ماندم و پرسش هائی كه برای هیچ كدام جوابی به ذهنم نمی رسید.
این طوری كه از قرائن پیداست، پارتی بازی كردن خداوند قرارا « مبتنی بر یك اصل اسلامی است» كه بر آن اساس « رحمت خدا بر غضبش سبقت دارد». ولی چون حضرت باریتعالی سوگند خورده است كه كافران را عذاب بدهد، نتیجتا همة بندگان نمی توانند و نباید مشمول این بزرگواری بشوند. ولی،
« مومنین هر چند كمابیش آلوده به گناه باشنداین قسم به آنها بر نمی گردد» یعنی مومنین، با این وصف، مشمول كمك های خاص هستند. و برای «مومنین امید رحمت وجود دارد». دلیل این امر هم این است كه خداوند « خیر وكمال مطلق است» منتهی در عالم طبیعت وضع طور دیگری است، یعنی، « وقتی می خواهد چیزی تحقق یابد، لوازمی دارد كه بعضا نواقصی را نیز بهمراه خواهد داشت». این لوازم، البته كه خارج از ارادة الهی نیست، مثل بارش و باریدن كه هم برای رشد و نمو گیاهان لازم است و هم می تواند سیلی خانه برافكن بشود. به دلایلی كه روشن نمی شود « این شر لازمة آن خیراتی است كه مورد اراده قرار گرفته است». وضعیت در بارةانسان كاملا فرق می كند. اولا، « ارادة حقیقی و اصیل خداوند براین تحقق یافته كه انسان به اختیار خود راه سعادت را بپیماید» و اما، برای این كه مسائل اختیاری باشد، لازم است كه « یك راهی نیز به سوی جهنم وجود داشته باشد تا انتخاب معنی پیدا كند». این جمله آخری مرا به فكر واداشت. با خودم گفتم برای این كه انتخاب معنی بهتری پیدا بكند، به نظر من بهتر است چند راه دیگر هم وجود داشته باشد. علتش را نمی دانم ولی همین جمله را به صدای بلند تكرار كردم. آنقدر بلند كه این فامیل حزب الهی من كه در اطاق بغلی چُرت می زد، چُرتش تركید و پرسید، گفتی، چی؟ گفتم. مگر جز این است كه من و تو با اعمالمان بین جهنم و بهشت یكی را انتخاب می كنیم. گفت. آها. گفتم، من فكرمی كنم كه باید راهی هم باشد به برزخ یا راهی هم باشد به جائی شبیه جمهوری اسلامی اسلامی كه مثل هیچكدامشان نیست ولی در ضمن مثل همه شان هست. گفت. به حق چیزهای نشنیده! مگر چنین چیزی امكان دارد؟ گفتم، اختیار دارید، آقای هادی غفاری، عضو برجستة «جبهة دوم خرداد» و رئیس سابق انجمن مدافعان حقوق چماق، اگر به بهشت هم می رفت نمی توانست یك قلم 4.2 میلیارد ریال مالیات بر درآمد موسسة الهادی را نپردازد و همین جور راست راست راه برود[vi] و در زالزالک (همان مجلس قبلی) شورای اسلامی كه جای صالحان است فریاد بزند كه « اگر از هادی غفاری جزخانة مسكونی، جز ماشینی كه زالزالک (همان مجلس قبلی) به اوداده است، عددی رقمی، دلاری، ریالی و.... در زیرآسمان پیداكردید......است كسی كه پیدا بكند وافشاء نكند»[vii]. اگر جمهوری اسلامی برای كسانی مثل همین آقای غفاری مثل بهشت نبود، چگونه امكان داشت كه آقای غفاری با داشتن، « بنز زرد، بنز لیموئی، پاترول آبی وكرم ومشكی، پژو سفید، دو پیكان سفید، وانت آسمانی رنگ، مینی بوس قرمز، هیلمن و مزدای آبی»[viii] در زالزالک (همان مجلس قبلی) مقدس از آن فرمایشات بفرمایند و هیچ كس هم نگوید بر پدر هر چه آدم دروغگو..!! واگر برای خیلی ها، از همان جبهه رفته ها وبسیجی ها این جمهوری برزخ نبود كه نمی رفتند در استادیوم ورزشی جمع نمی شدند تا در قرعه كشی « فرمهای درخواست ذخیره جا در پروازهای هما ویژة متقاضیان سفر به ژاپن»شركت كنند. به گزارش روزنامة نویس، به عنوان جایزه، « برای 18 هزار مسافر تائید جا و برای 8 هزار مسافر جا رزرو گردید»[ix]. فامیل حزب الهی من پرسید، این همه آدم میرن ژاپن برای چی؟ مانده بودم كه جوابش را چه بدهم. گفتم، می روند تا جانشان و جوانی شان را به دلار و ین بفروشند و برگردند ایران و یك وانت بار بخرند و مسافر كشی كنند.... مثل این كه برای این فامیل حزب الهی من صرف نمی كرد كه بیشتر از این بشنود چون مجددا صدای خرناسه اش بلند شد. و منهم متعجب و حیران بودم كه این بابا، چرا این همه می خوابد.
باز با خودم تنها شده بودم. زیر لب شروع كردم به غرغر كردن كه اگر جمهوری اسلامی برای خیلی ها جهنم نبود كه خود و خانواده شان را نمی كشتند تا روزنامه ها بنویسند، « 4 تن از یك خانواده براثر سرایت دود ناشی از اگزوز ماشین به اطاق جان دادند». [x] وقتی خبر را كه می خوانی تازه می فهمی، دود اگزوز خودبخود سراز اطاق خواب این خانواده در نیاورده است.
تو این فكر و خیال بودم كه باز فامیل حزب الهی من، خبر مرگش بیدارشد و در حالیكه چشمهایش را می مالید، به سراغ من آمده، گفت. گفتی، چی؟ گفتم، هیچی. خواستم بگویم كه رحمت و یا غضب خداوند، فقط مختص به آن دنیا نیست. به قول آیت الله مصباح، در این دنیا هم« كسانی را كه راه خداوند را بپیمایند مورد كمكها و رحمت های خاص خود قرار می دهد» ونه فقط گناهان صغیره مومنین را می بخشد،« و این مژده ای خاص برای آنها به شمار می رود» بلكه اگر « موفق به توبه نصوح هم نشوند، كبائر آنان نیز بخشوده می شود»[xi].فامیل حزب الهی و خواب آلودة من طلبكارانه گفت، خوب این عیبش كجاست؟ مگر نمی گوئیم، بسم الله الرحمن الرحیم. گفتم، چرا، شما می فرمائید و این طوری كه می فرمائید عیبی هم ندارد ولی این طور كه از قرائن بر می آید مومنین تقریبا از جانب خداوند چك سفید دارند كه هر چه دلشان خواست انجام بدهند. وقتی گناه كبیره بخشودنی باشد، گناهان صغیره كه دیگر قابلی ندارد. گفت، خوب منظور؟ گفتم منظوری ندارم. شاید به همین دلیل بود كه آقای هادی غفاری حق داشت و محق بود كه در زالزالک (همان مجلس قبلی) گفت وقتی محكومیت ایشان را به 15 ضربة شلاق« رهبر بخشیده است، شما چكاره هستید كه بیائید از این جا، چیزی را كه رهبر بخشیده است اینجا آن را چماق كنید بر سر من بكوبید»[xii].
اولا، تردیدی نیست كه گناهشان، گناهی صغیره و خیلی هم صغیره بوده است والی موردی نداشت در جمهوری عدل اسلامی كه قضات خداترسش یكی دوروزه و اغلب حتی كمتر، حكم اعدام می دهند و داده اند، ایشان تنها به 15 ضربه شلاق محكوم شوند. بنده خودم آدم های زیادی را می شناختم كه در جمهوری عدل اسلامی به خاطر خواندن روزنامه و مجله اعدام شده اند.
ثانیا، ایشان راست می گویند كه مخالفین ایشان گویا فراموش كرده اند كه در این جمهوری عدل اسلامی، انحصار استفاده از چماق با ایشان است و ایشان با خون دل، استفاده انحصاری آن را به ثبت رسانیده اند. آن موقعی كه هیچ كس به فكرش هم خطور نمی كرد تا از این وسیله صددرصد شرعی برای تحكیم پایه های حكومت عدل وانصاف اسلامی استفاده نماید، آقای هادی غفاری درست مثل سرداران صدر اسلام، در جبهه های كفر، در دانشگاه تهران ودانشگاه گیلان با كفار جنگید. البته اگر كسان دیگری برای تكمیل عدالت اسلامی، می خواهند از این وسیله صددرصد اسلامی استفاده نمایند، بر این استفاده هیچ گونه منع شرعی وجود ندارد. ولی، متقاضیان باید با دفتر ایشان در موسسه الهادی همآهنگی نمایند تا عدم استفاده مناسب از این وسیلة نجات بخش موجب بدنامی برای آن نشود. فامیل حزب الهی من طوری به من نگاه می كرد كه من فشار دندانهایش را روی بزرگترین رگ گردنم احساس می كردم. با مخلوطی از عصبانیت و بی حوصلگی گفت، شما در بارة این " فرزند شهید" خیلی بی انصافی می كنید! یادتان نرود كه والد مكرمشان را طاغوت كشت. گفتم، من اتفاقا با والد مکرم شان کار ندارم بلکه با کسانی کار دارم که بوسیله ایشان کشته شده اند. از آن گذشته، كاملا با شما موافقم، كه با آن همه خون دلی كه ایشان برای برپائی و اقتدار جمهوری اسلامی خورده اند این به راستی خیلی نظر تنگی می خواهد كه مخالفین ایشان مطرح می كنند، « كارخانة دیگ زودپزی كه دویست میلیون تومان ارزش داشت» را ایشان به مبلغ ناچیزی فروختند و تنها« 5 میلیون تومان را به حساب موسس واریز كردند»[xiii]. مثل لاستیكی كه پنجر می شود، باد فامیل حزب الهی من خوابید. با سرافكندگی گفت، این كه خیلی گناه دارد. وقتی عقیل، برادر امیر المومنین رفت به خدمت امام.... نگذاشتم حرفش را تمام كند، گفتم، ولی، گناه چی؟ براین ایراد استكباری، دو ایراداسلامی وارد است.
- اولا، انتظار داشتید كه این پول به حساب شخصی شما واریز شود!
- ثانیا، مسئله اصلی و شرعی این است كه ایشان به عنوان فروشنده، و احتمالا خود ایشان و یا یكی ازمومنین دیگر به عنوان خریدار برسر قیمت توافق كرده بودند، به دیگران كه نصف ایشان در روز نماز نمی خوانند چه ربطی دارد كه سعی می كنند بین مومنین تفرقه بیاندازند و شرعی بودن این معامله را زیر سئوال ببرند!
به همین ترتیب، زمینی را كه اجاره اش ماهانه « چند صد هزار تومان» بود، بنیاد شهید به ایشان واگذار كرده بود و « سرپرست محترم بنیاد شهید [آقای كروبی- همان رئیس پُست مدرن زالزالک (همان مجلس قبلی) ششم و کاندیدای ریاست جمهوری در انتخابات اخیر!!!] مبلغ فوق را به ایشان بخشیدند»[xiv]. این معاملات تماما و كلا شرعی است و این مسائل درونی مومنان و اعضای برجستة حزب الله به دیگران چه ربطی دارد كه آن را چماق كنند و بر سرایشان بكوبند؟
فامیل حزب الهی من، باز خوابیده است.
بهرحال، حالا كه رشتةكلام دارد از دستم درمی رود، از آقای خلخالی، یكی دیگر از زحمتكشان انقلاب و جمهوری اسلامی ایران، هم ذكر خیری بكنم. لابد می دانید كه وابستگان به استكبار جهانی و عناصر متمایل به حزب توده و سازمان مجاهدین خلق كه در شورای فقها نفوذ كرده اند صلاحیت ایشان را برای نمایندگی دوره ی چهارم زالزالک (همان مجلس قبلی) رد كرده بودند و همانطور كه خودشان در زالزالک (همان مجلس قبلی) گفتند به این دلیل واهی و بی اساس كه« چون شما در دادگاهها كشت و كشتار زیاد كردید». آخر مردم! شما انصاف دارید! دروغی از این بزرگتر هم می شود گفت؟ آقای خلخالی و كشت و كشتار! آنهم در جمهوری عدل اسلامی!!
اگر هم ذره ای حقیقت در این اتهام باشد، چرا بعداز این همه سال!
در پس پرده چه می گذرد، نمی دانم. به احتمال زیاد، هرگز هم نخواهم دانست. ولی خود آقای خلخالی گفته است، « سه نفر از اعضای برجستة سیا و ساواك را من اعدام كردم. پاكروان، مقدم، نصیری و تیمور بختیار...»[xv].
اگر می گفتند، حساب آقای خلخالی ضعیف است و نمی توانند برای دورة چهارم وكیل بشوند، باز یك چیزی! ولی با آن همه مرارت برای برقراری جامعة عدل اسلامی، این زحمتكشان جمهوری اسلامی به راستی كه چه هنرمندان قهاری هستند كه در سخت ترین شرایط هم شوخی می كنند!!
من یادم هست. آی مردم: شما هم یادتان باشد كه این زحمت كشان انقلاب اسلامی آن قدر آدم كشته اند كه حساب و كتاب از دست خودشان هم در رفته است!
[i] این نوشته حداقل مال ده سال پیش است. به همین خاطر اطلاعات آماری اش قابل وثوق نیست. هرچه که بطور مستقیم نقل شده است از دیگران است. مسئولیت بقیه مطالب با نویسنده است.
[ii] رسالت 12 اردبيهشت 1371، ص 14
[iii] روايتش را در رسالت 7 اسفند 1370 ص 1 بخوانيد.
[iv] رسالت، 9 اردبيهشت 1371، ص 11
[v] براي قيمت هاي قديمي بنگريد به صنعت حمل و نقل، شمارة 94، ص 19-18
[vi] رسالت، 9 اردبيهشت 1371، ص 15
[vii] رسالت، 7 اردبيهشت 1371، ص 6
[viii] رسالت، 9 اردبيهشت 1371، ص 15
[ix] رسالت 25 اسفند 1370، ص 12
[x] رسالت 4 اسفند 1370، ص 14
[xi] همة آن چه از سخن راني آيت الله مصباح يزدي نقل كرده ام از اين منبع است: رسالت، 12 اردبيهشت 1371، ص 14
[xii] رسالت، 7 اردبيهشت 1371، ص 6
[xiii] رسالت، 9 اردبيهشت 1371، ص 15
[xiv] همانجا
[xv] رسالت 7 اردبيهشت 1371، ص 6.

|

Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com