تلخ نویسی های لقمانعلی:

Wednesday, April 14, 2010

خیاط در کوزه!

عمه خانم گفت لقمان دیدی چگونه خیاط در کوزه افتاد؟ گفتم نه عمه خانم مگرچی شده گفت هیچی برو اینجا رو بخوون می بینی که
چه جوری دارند آواز می خوانند که
ببری مال مسلمان و چه مالت ببرند
بانگ و فریاد برآری که مسلمانی نیست
خوب چشمتون کور می خواستین از این شکرها نخورین!

|

0 Comments:

Post a Comment

<< Home

Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com