تلخ نویسی های لقمانعلی:

Thursday, February 24, 2005

لعنت بر متافیزیک (1)

شمارا نمی دانم برای خودم این صفحات اندکی یک نواخت شده اند. فکر کردم چه کنم که اندکی تنوع داشته باشد. چشمم افتاد به این سوده که حدودا ده سال سن دارد. بیات است و مونده ولی هر چه باشد با یادداشتهای دیگر اندکی فرق می کند. اگر خوشتان آمد به دیگران خبر بدهید و اگر خوشتان نیامد، برای این که من خیلی احساس عذاب وجدان نکنم یک ایمیل بزنید و به من بد وبیراه مودیانه بگوئید.

گفته بودند و پذیرفتیم
كه اگر سلطان بد،
پس آقا، خوب است .
حُجت آوردند:
در فلان سال
كه سلطان می خواست،
راه هموار كند،
تا جهانخواران ،
همه پروار شوند،
آقا گفت :
این خلاف شرع است.
و به ما گفتند،
سلطان بد،
‌ولی آقا خوب است.
آقا می گفت،
پیكر مطهر حضرت مفقود
ز بی دینی سلطان می لرزد.
این قباحت دارد كه در آن « مضحكه خانه»،
تو نگوئی « قرآن »
و بگویند،‌« كتاب»،
اُمت آخر،
تحمل نتواند.
آخر اسلام پناه!
تا كجا بی دینی!
این خلاف شرع است،
كه زنان رأی دهند،
تك زنی هم فحشا ست،
همة‌مظلومان را،
بود یك « گله» عروس،
از محمد تا سجاد،
از حسن تا نقی،
همه شان هم مظلوم.
این كجایش دین داریست؟
مالكان در بدر و خانه بدوش،
وزمین ها تقسیم .....
حاجی آقا، شكم انباشته چون یك عطاری،
....... گریان ،
زارعان، سفره تهی........
جمله همه دستفروش
و به ما گفتند،
سلطان بد،
ولی آقا خیلی خوب است.
شانزده سالي كه گذشت…
همه مان هر روزه،
چهل و هشت،
شايد شصت و يك بار
مرده و زنده شديم
و برادرهامان راکشتند
و پدرهامان، افسردند
مادران مان هم پوكيدند
باكره خواهركان مارا، آدم خواران،
زنده زنده خوردند
حاليا مي گويند
آقا بد،
ولي سلطان خوب است.
چه خطائي كرديم!
به همان گرز يزد،
به همان دست ابوالفضل قسم
آقا بد،
ولي سلطان خوب است!
یادتان نیست!
عرق و جوجه کباب
لب آب دربند، بار مرمر....
مینی ژوپ!
و کراوات عالی از ژنو یا پاریس
واردات ماتیک از چین و ژاپن!
فیلمهای فردین
گنج قارون،
دیزی صددرصداعلا
نخودش مال یمن
لوبیایش از آرژانتین
دنبه اش هم از پاکستان
ظرف اش اما ایرانی...
یادتان نیست!
حزب اعلا، خارجی و تمام اش یک دست
روزنامه، همه شان روزی نامه
4 آبان
کورش هم خواب آلود...

آری به همان حزب فراگیر قسم
آقا بد،
ولی سلطان خوب است.
قضیه اما،
بی تعارف باید گفت:
سلطان بد
ولی آقا بدتر،
آقا بد،
ولی سلطان بدتر.
جریان این بود،
جریان این است
دو نفر دزد،
دو قطاع طریق ،
« خركی » دزدیدند.
سرِ تقسیم بهم جنگیدند...
آگر آزاده، اگر آزادیم،......
فكر بِكری بكنیم.
سلطان بد،
ولی آقا بدتر،
آقا بد،
ولی سلطان بدتر.

[1] برتولد برشت شاعر نامدار شعري دارد در « ستايش از ديالكتيك »، منكه نه شاعرم و نه نامدار به شيوة خودم ازآن خدابيامرز «‌تقليد » كرده و « لعنت بر متافيزيك » را نوشتم.

|

0 Comments:

Post a Comment

<< Home

Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com