امثال و حکم لقمانعلی (5)
«خدا درد را اندازه طاقت مي دهد»و اما يادش رفته كه ما ايراني ها هم آدميم!
«انسان جايز الخطاست»، مگر آقاي خامنه اي و آقاي مرتضوي و شوراي محترم نگهبان هيچ گاه خطا نمي كنند!
«آدم انگشت به دماغش نمي تواند بكند»، وبلاگ هم نمي تواند بنويسد.
« اوني كه از خداي جون داده نمي ترسه» از بنده ي كون داده اي مثل قاضي مرتضوي حتما بايد بترسه…
«اوني كه به ما نريده بود»، ملاي كون دريده بود
«آدم گرسنه ايمان ندارد» ولي آنهائي كه خيلي مي خورند هم به غير از گوشت و دنبه چيزي ندارند.
« سرزميني است كه ايمان فلك رفته به باد»، بابا جان اين قد ديگه سركوفت نزن
«آدم انگشت به دماغش نمي تواند بكند»، ممكن است آن تو يك نارنجك كار گذاشته باشند!
« اين جا موش با عصا راه مي رود»، برو بابا جان! برو چشمت را معالجه كن. اوني كه با عصا راه مي ره امام جمعه مسجد محل ماست.
« اين دم شير است به بازي نگير». اگرم خواسي به بازي بگيري لااقل انگشت توي كونش نكن
« خر به چوب و تركه اسب نمي شود» ولي اگر يك عمامه سرش بگذاري مي شود آٌقاي جنتي….
« اگر داري زبان چاپلوسي،هم ات جا درعزاست هم در عروسي». زمان شاه، مي شي شاه پرست، با آمدن خميني مي شوي پاسدار، وقتي آقاي خاتمي مي رسد از راه، چماق را قايم مي كني و مي شي اصلاح طلب و الان هم چپ . راست اندر خوشگلي رضا نيم پهلوي سخن راني بكن و شعار بده…
« اگر من نبرم ديگري خواهد برد»، به جاي عدل مظفر زده اند سر در مجلس…
«اگر مي تونستم سرم را بر گردونم…..»حال شده وضع ما با اين جمهوري عوضي اسلامي….
« هركس كتاب به كسي امانت بدهد يك دستش را بايد ببرند. هر كس كتاب امانتي را پس بياورد هر دو دستش را» الحمدالله در ايران اين جوري نمي شود چون وزارت ارشاد نمي گذارد كتاب چاپ شود.
0 Comments:
Post a Comment
<< Home