تلخ نویسی های لقمانعلی:

Monday, October 24, 2005

بدون تفسیر!

بدون تفسیر!
نمی دانم چرا زعمای قوم در ایران دوست دارند لبهای بچه هاراببوسند!
بیخود فکر بد نکنید! وقتی آقای رئیس جمهور پیشین می رود یک جائی بازدید، خوب این بچه ها را می بوسد دیگه!



|

Saturday, October 15, 2005

تکلیف شرعی من در تنبیه بدنی?

شمارانمی دانم ولی من خداوند تبارک و تعالی را شاکرم که بچه هایم بزرگ شده اند والی نمی دانستم تکلیف شرعی من در تنبیه بدنی آنها چه بود؟
آیت الله سیستانی می گوید، «تنبیه بدنی جایز نیست مگر این كه تادیبی كه لازم است متوقف بر آن باشد و در این صورت پدر یا كسی كه از سوی او مجاز است می تواند به نحوی كه موجب سرخ یا كبود شدن نباشد كودك را بزند ولی به احتیاط واجب نباید از سه ضربه سبك تجاوز كند».
آیت الله مکارم شیرازی معتقد است که « تنبیه های جزئی و مختصر كه هیچ گونه اثری روی بدن نگذارد آن هم در صورت ضرورت ،مانعی ندارد».
آیت الله صانعی یک کم گشاده دست تراست، «در راستای ادب و تربیت كودكان توسط والدین تنها اذن حداكثر پنج ضربه و یا شش ضربه نه زیادتر آن هم با انحصار راه تربیت به آن و در مسیر جلوگیری از فساد اخلاقی و ارتكاب كارهای ناشایست و به شرط اینكه ضربه به طور سخت و موجب زخم شدن و یا تغییر رنگ پوست نباشد اجازه داده شده»
حالا حضرتعباسی، نرین دخل بچه را در نیارین و بعد نیندازین گردن من بیچاره که فقط نقل کرده ام. یادتان باشد که اگر بچه شما در اثر تنبیه بدنی بمیرد، قاضی شرع می تواند شما را به پرداخت دیه وادار کند. حداقل اگر خواستید این کار را بکنید، حواس تان جمع باشد که با فرزندان دختر این کار را بکنید که دیه شان به اندازه دیه بیضه چپ پسران شماست!
راستی جامعه « عدالت محور» آقای احمدی نژاد یعنی همین دیگه!

|

Tuesday, October 11, 2005

یا صاحب الزمان: به ظهورت شتاب کن!!

شما هم خوانده اید که صفار هرندی- وزیر ارشاد کابینه آقای احمدی نژاد- در بخش نامه ای که صادر کرده حضور زنها در ادارات وابسته به آن وزارتخانه بعداز ساعت 6 بعدازظهر را ممنوع اعلام کرده است. من یکی نه فقط از صدور این بخش نامه اصلا ناراحت نیستم، بلکه، خیلی هم از این بخش نامه صادره حمایت می کنم.
در یک مملکت اسلامی چه لزومی دارد که زنها بعد از این ساعت در سرکار باشند!
اصلن بگذارید تعارف را کنار بگذاریم مگر درصدر اسلام زنها تا ساعت 6 در اداره باقی می ماندند که الان بمانند! این اسلام« سوئدی» است که اجازه می دهد زنها بیش از این ساعت دراداره بمانند!
تازه بمانند که چی بشود؟
تکلیف آقایان چه می شود؟
آن هم آقایانی که افتخارشان به این است که « ما حتی یک تخم مرغ هم بلد نیستیم نیمرو کنیم».
خوب اگر زنهاتادیروقت در اداره بمانند یعنی شما می فرمائید که آقایان هر شب، شام حاضری باید بخورند!
یا این که به پیتزائی محل تلفن کنندو پیتزا سفارش بدهند؟
یا حتی هرشب، چلوکباب بخورند؟
مگر کم سند طبی داریم که خوردن گوشت قرمززیاد مضر است وباعث می شود که آدم کلسترولش برود بالا. کلسترول که بالارفت، خیلی چیزها پائین می آید.
البته وزیر ارشاد در بخش نامه پیش گفته این دستورالعمل را به « حفظ خانواده» وصل کرده است که اتفاقا درست هم می گوید. مطابق تازه ترین تحقیقی که در دانشگاه امام حسین – البته ممکن است دانشگاه امام محمد باقر بوده باشد- انجام گرفته است علت اصلی بالا رفتن طلاق در ایران این است که آقایان از خوردن حاضری وپیتزا زخم معده و اثنی عشر گرفته و به همین خاطر اندکی بیشتر از معمول عصبی هستند و چون عصبی هستند، با زنهای شان بد رفتاری می کنند.
یعنی شما می گوئید دولت اسلامی- آن هم در دوره ای که عرضه سیاست گذاری های رئیس جمهورش مثل لباس پوشیدن اش به این دوره و زمانه نمی خورد- دست روی دست بگذاردو نظاره گر باشد و هیچ کاری نکند!
من حتی پیشنهاد می کنم که در مرحله بعدی، به عنوان یک اقدام ضربتی برای کاهش بیکاری، آقای احمدی نژاد با صلاحدید آقای خامنه ای وبا اجازه ی آقای مصباح یزدی، با فرمان مشابهی استخدام زنان را هم ممنوع اعلام بکنند. نه فقط بیکاری کاهش می یابد بلکه حتی بعید نیست میزان طلاق هم کاهش یابد. بخصوص اگر زنها، ازاوقات فراغتی که پیدا می کنند برای آشپزی و شستشو استفاده کنند. وقتی خانمها کار نکنند، در آن صورت آقایان شاغل هم می توانند برای نهار به منزل خود بروند که باعث می شود رابطه زناشوئی در ایران بهبود پیدا بکند و بعلاوه دیگر کسی بعدازظهرها روی کاناپه ادارات نمی خوابد. البته ممکن است با این اقدام بازار پیتزائی ها اندکی کساد بشود که زیاد مهم نیست. پیتزائی ها هم می توانند به جای پیتزا، خورشت قرمه سبزی و فسنجان و قیمه وکشک بادمجان درست کنند و از این بازار روبه گسترش استفاده ببرند.
البته خانه نشین کردن خانمها یک حسن دیگر هم دارد. به احتمال زیاد در مصرف بنزین هم صرفه جوئی خواهد شد و لازم نیست که بین وزرا بر سر میزان واقعی واردات بنزین بگومگو بشود و شاید هم لازم نباشد که بنزین را هم کوپنی کنیم که شماری از نو کیسه های اسلامی مثل گذشته از کیسه خلق الله به ثروت های افسانه ای برسند. تازه کوپنی کردن بنزین باعث می شود که حداقل بخشی از فارغ التحصیلان دانشگاه که بیکارند وارد بازار کار شده و به شغل شریف خریدو فروش کوپن مشغول شوند.
ای کاش وزیر کشاورزی هم به تبعیت از وزیر ارشاد بخشنامه ای صادر می کرد تا امکانات مملکتی برای تولید بیشتر قاطر و اسب والاغ بسیج شود. چون به صورتی که دارد پیش می رود بعید نیست در آینده ای نزدیک، اگر چه اتوموبیل هست ولی بنزین نباشد و احتمالا از نظر بهداشت محیط زیست بهتر است که مردم از وسایل نقلیه قدیمی که با رفتارهای دیگرمان بهتر جور در می آید استفاده کنند. همین دوسه روز پیش آلودگی هوا در تهران به جائی رسید که از همگان خواستند د رخانه های خود بمانند وبیرون نیایند. خوب اگر به جای این پیکان های عهد بوق که الان دیگر 50-50 بنزین و روغن مصرف می کند، مردم از اسب وقاطر استفاده می کردند آیا با چنین وضعیتی روبرو می شدیم؟ آدم لازم نیست که حتما درس خوانده باشد تا پاسخ روشن این پرسش را بداند. تازه می توانیم ا زکود این حیوانات، برای گسترش تولیدات کشاورزی استفاده کنیم و به قول آقای ابوترابی، اقتصاد مملکت را براساس « اقتصاد حضرت یوسف» اداره کنیم!
بهرحال من امیدوارم که وزرای قابل کابینه آقای احمدی نژاد در اقدامات انقلابی دیگر، انحرافات اساسی پیش آمده در اداره جامعه اسلامی مارا تصحیح نمایند تا انشاالله شرایط برای ظهور حضرت مهدی آماده شود.
«خدایا! خدایا! تا انقلاب مهدی، خامنه ای را نگه دار
مهدی بیا! مهدی بیا!»

|

Wednesday, October 05, 2005

غزلقصیده انتخابات (1)

دوستی لطف کرده این سروده را برای من فرستاد تا بخوانم. خواندم و با اجازه اش- اگر چه اندکی بیات است- ولی می گذارمش در اینجا که شما هم بخوانید.
الف. برزو

مجلس هفتم به واقع تازه است و نوبر است
انتخاباتش به دست رهبر است
مردوزن، پیروجوان بی کاره اند
صاحب قدرت در اینحا منبر است
ممد است و خنده هایش خنده دار
حرف آخر در دهان اکبر است
مهدی مجلس نشین امیدوار
مملکت جولانگه رجاله های بربر است
ریش تا زانو، زبان تا کوه قاف
عقل شان گوئی که عقل عنتر است
شیخ ما می آید و افسانه می بافد بهم
قصه تکراری اش را از بر است
قرن ها این قصه ها را گفته اند
مردمان علاف، اما قصه گو خود سرور است
رای مردم حرف مفتی یاوه است
یاوه تر از رای مردم، گفته های رهبر است
واعظ مشهد به داد حضرت رهبر رسید
گرچه این واعظ ز رهبر بدتر است
انتخابات زمان شاه بد بود وپلید
انتخابات کنونی بد، یک کمی هم بدتر است
آن زمان ساواک بود و رکن 2
این زمانه کارهادر دست این ماموت های منتر است
چشم نا بینا، زبان پرگو و دست
کج، گوش این ماموت ها از دم کر است
روی شان رونیست، روی سنگ پاست
سنگ پا رویش به میزان زیادی کمتر است
آی مردم! حکمت دین است این؟
انتخابات شما در دست شش تن ابتر است
ابلهان یک جا نشسته مثل ماری روی گنج
مغز این ماموت ها اندازه مغز خر است
مغز خر گفتی حدیث تازه ام آمد به یاد
این حدیث تازه، ازنوبر کمی نوبر تر است
عنتر و منتر نه اینانند، ما منگیم و کور
یک دو قرنی می شود خوراکمان مغز خر است
آن رژی مان، ریش مان دست حسن[2]
مجلس اول چو این یک، زیر دست منبر است
ممد[3] است و بهبهانی، شیخ نوری، کاظم[4] است
آن زمان دور هم ما بارمان، بار خر است
من نفهمیدم چرا هرگز نفهمیدیم ما
هرکه این باشد که ما هستیم، خاکش برسر است
انتخاباتی چنین بی حاصل و بی فایده
لایق ما نیست این، شایسته آن ابتر است
کو نشسته در جماران یاوه می بافد به هم
مملکت تنها نه بی در، مملکت بی پیکر است
گرنبود این گونه این کشور که ما داریم دوست
پس چرا جولانگه رجاله های بربر و مشتی خر است
یاوه می بافد که من فرمان بر امر خدام
این خدا، ای یاوه گو چوب وچماق اش بر دراست
یاوه گو البته با امر خدا فرمان دهد
تا چماق حزب حق، ای مردم عاقل شما را بر سر است
گر خدا این است من لامذهبم
این خدا ابلیس را هم والداست و مادراست
ونکوور
4 فوریه 2004
[1] با اجازه شاعر گرامی آقای خوئی
[2] حسن آشتیانی
[3] محمد طباطبائی
[4] کاظم یزدی

|

Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com