تلخ نویسی های لقمانعلی:

Friday, February 26, 2010

فرمایش تازه آقای خامنه ای!!

عمه خانم گف لقمان نطق آقای خامنه ای را خوب خوندی گفتم عمه جان نه چون حوصله حرفهای تکراری اش را ندارم عمه خانم اخمهایش رفت تو هم گفت اشتباه می کنی حرفهای مهمی زده است و ادامه داد که همین دوسه روزپیش گف «
افرادي كه راي مردم را نپذيرند صلاحيت حضور در چارچوب نظام را ندارند گفتم خوب این کجایش جالب و تازه است؟ عمه خانم گفت خوب خنگ خدا خودش، احمدخاتمی و جنتی و بقیه فسیل های شورای نگهبان، تقریبا همه فرماندهان سپاه و فرماندهان و رانت خواران بسیج به گفته صریح « رهبر معظم» صلاحیت حضور درچارچوب نظام را ندارند! و ادامه داد با این حساب من نمی دونم مردم دیگه منتظر چی هستند!

|

Friday, February 19, 2010

نفت، مصدق، احمدی نژاد

داشتم روزنامه های امروز تهران را می خواندم دیدم نوشته اند پنچشنبه 29 بهمن نمی دونم چرا ولی آه از نهادم برآمد یادم آمد که درست یک ماه دیگر می رسیم به روز 29 اسفند و وقتی به تقویم نگاه کردم، دیدم نوشته اند «روز ملی شدن صنعت نفت ایران» بعد یادم اومد که این 29 اسفندی که می آد روزیه که این آقای مصدق 59 سال پیش برای ما تکه گرفت و نفت را ملی کرد. باور کنین دروغ نمی گم، همین یک کار باعث شد که ما واقعا بدبخت شدیم. اگر هم حرف منو قبول ندارین از آقای متینی و یا از آقای میر فطروس بپرسین. اولا اگر مصدق، نفت را ملی نکرده بود، آیا سازمان های معتبر امریکائی و انگلیسی نیازی داشتند که با یک « انقلاب نمدی»- چون هرچی فکر می کنم می بینم « انقلاب مخملی» نبود. تنها چیزی که مخملی بود، کلاه بعضی از نیروهای درگیر در این « قیام ملی» بود!- حکومت مصدق را سرنگون کنند؟ و بعد، رسیدیم به بیست و پنج سال پیشرفت بدون وقفه، و آن قدر هم سرعت پیشرفتمان زیاد بود که حواسمون پرت شد و خوشی زد زیر دلمون و همین که یک لحظه غافل شدیم، پامون خورد به یه چیزی و با کله افتادیم تو خلائی که الان توش هستیم. از آن گذشته، این کاربیخود ملی کردن صنعت نفت، از جمله باعث شد که حالا این آقای احمدی نژاد ندونه با این دلارهای بادآورده نفتی چه خاکی باید بسرش بکنه. بابا جان، ای آقای مصدق، قربونت برم، آبت نبود، نونت نبود، ملی کردنت چی بود! می گم آ، اصلا چه اشکالی داشت که انگلیسی ها نازنین با امریکائی های نازنین تر، کمک می کردن و ما این نفت را استخراج می کردیم- مثل همین کاری که الان دارن تو عراق می کنن!- و بعد دلارهاش را هم می دادیم فانتوم و تانگ های چیفتن می خریدیم تا تو دست دولتی ها نمونه که برند از چین وماچین برای ما اززیرشلواری بگیر تا چادرنماز و لنگ و کفش و نعلین وویاگرای تقلبی و سنگ قبر، وگوشت قهوه ای – بی صاحب گوشت های قرمزی که وارد می کنن از بس مونده قهوه ای شده- وارد کنن و اقتصاد مملکت به جهنم، دودول و دل وروده مونو بهم بزنن. اگر به کسی نمی گین، الحمدالله دارن همه رو به ورشکستگی می کشونن. داستان شکر را که خودتون هم خوندین. می دونین که همون بلا را به سر برنج هم در آوردن و شالی کارا دارن نفس آخرو می کشن (1). اگرهم فکر می کنین که ممکنه تولید نکردن شکر و برنج برای کنترل قند خونتان مفید باشه و از این بابت خوشحال باشین، بدونین که تو بقیه صنایع(2) هم همین طوریه. « واردات بی‌رویه کالاهای چینی و قاچاق پارچه سبب ورشکستگی تولید کنندگان داخلی شده است ». خوب بشه، همش تقصیر مصدقه که نفتو ملی کرد. از سوی دیگه می دونیم که « سال گذشته اتحادیه های تولیدکنندگان کفش جمهوری اسلامی نسبت به فروش مواد اولیه تولید کفش به چین، از سوی مسوولان کشور و وارد کردن محصول نهایی ارزان قیمت اعتراض کردند . اتحادیه در آن زمان نگران آینده کاری واحدهای تولیدی و بیکار شدن هفتصد هزار کارگر وابسته به این صنف بود . در حالی که این مشکل همچنان لاینحل باقی مانده است و تعداد زیادی از واحدهای تولید کفش نیز در کشورمان تعطیل شده اند »(3). بیکار می شن که بشن، شماروخدامی بینین! حتی وقتی برای مردم پارچه و کفش های خارجی هم وارد می کنن، هم چنان شکایت می کنن! ولی در ضمن، نمی دونم اونائی که بیکار می شن با وقت اضافه شون چیکار می کنن! بیخود نیست که فروش نشریه و تیراژ کتابها رفته بالا! تعداد نشریه ها اون قدر زیاد شده که دولت به خاطر رعایت حال درختان مجبور شده که لغو امتیاز 9 تا شون را برای تخفیف فشار برروی درختها هم زمان با اعلام نتایج « آزادترین انتخاب دنیا» به جهانیان اعلام کنه تا مردم بقیه کشورهای جهان خیلی به ایرونی ها حسودی نکنن. از اون وقت تا حالا هم هروقت که بیکار می شن روزنامه رو تعطیل می کنن و بعد ناچار می شن برای این که این روزنامه نگارای بیکار شده گشنه نمونن اونا رو همین فله ای ببرین اوین... حالا که دارم از بیکارشدن ها می گم، باید بگم که ای بخشکی شانس! هوای شمال هم مراد نمی ده والی می تونستیم با برادرای مسلمون مون در افغانستان در تولید مرفین برای بیمارستان ها رقابت بکنیم! البته خبر داریم که حتی الان در« نخود، عدس، و سیب زمینی خوراکی خودکفائی خودرا نیز از دست دادیم» و عملا، از هر 5 تا گوزی که می دیم حداقل سه تاش منشاء فرنگی داره چون به خاطر بودن پول نفت در دست آدمائی مثل احمدی نژاد و حتی قبل از اون خاتمی و حتی رفسنجانی- که همش هم تقصیر مصدق بود که نفتو ملی کرد- داریم همه چیزارو از خارج وارد می کنیم. من می گم اگه مصدق نفت را ملی نمی کرد، بهتر نبود! اگر هم نمی دادیمش به امریکائی ها و یا انگلیسی ها، حداقل می تونستیم بدیمش به دست « زحمت کشان» بخش خصوصی درایران که همان طور که از دیگر منابع ما استفاده کرده و باعث رفاه و ورونق اقتصاد مملکت شده اند، این جا هم به وظیفه شرعی شون عمل کنن. همه چی به کنار اگر این کاررو کرده بودیم، الان ما هم پولدارهائی داشتیم که می تونستن بیاین انگلیس و باشگاه فوتبال بخرن- مثل این روسی که اومد و باشگاه چلسی رو خرید! حتی اگر این کارو نمی کردن، دوبی و بحرین و قطر که آباد می شدن! ولی شکایت من از دست این آقای مصدق خیلی بیشتره. یعنی همین ملی کردن نفت باعث شده که الان این همه پول رسیده دست احمدی نژاد، طفلک خودش یک کم موجی بود الان پاک مخبط شده و زده به سرش. دیدم می گه « سال آینده می‌خواهیم مدیریت جهانی کنیم »(4). خواسم بگم تو شکر می خوری با این مزخرفات! ولی از عمه خانم که داشت منو نگاه می کرد خجالت کشیدم. خاک به دهنم مطلب اش رو تا به آخرهم خوندم ولی نفهمیدم که این بابا به چه زبونی داره حرف می زنه. بابا جان تو اگه طبیب خوبی هستی اول سر کجلت خودت رو درمون کن. استغفرالله! عجب گیری افتادیم آ! آخه آقای مصباح فدای آن ریش های تو، تو اگر می تونی همین مملکت بیچاره مون رو مدیریت بکن که این طوری تلنگش در نره. مدیریت جهان دیگه پیش کش.... نمی دونم چرا باز یاد این آقای مصدق افتادم که نفتو ملی کرد و باعث شد تا ما گیر این جورآدما بیفتیم و ندونیم راسی راسی چه خاکی باید به سرمون بریزیم. آخ اگه دستم به تو می رسید.... ای آقای مصدق، می افتادم رو پات و دست و پا و اون دماغ گنده ات را می بوسیدم که نفتو ملی نکنی ولی مثل معلم مکتبی های قدیم دائم بری بالای منبر و یادمون بدی که چطوری می تونیم آدم بشیم مثه خودت....
1- http://www.aftabnews.ir/vdcbg5brhsb8z.html
2- http://www.aftabnews.ir/vdci3yat1vazy.html
3- http://www.aftabnews.ir/vdcjmo8euqei.html
4- http://fardanews.com/show/?id=48475
یک ماه مانده به 29 اسفند 1388

|

Saturday, February 13, 2010

گوگل، شریعتمداری، کیهان!

برای یک لحظه مجسم کنید که در دردفتر مسئول کیهان نشسته اید. حسین بازجو داردتوی اطاق قدم می زند و به زمین و زمان هم فحش می دهد وباصدای نحیف اش عربده می کشد خیال کردین! از دشت گوگل به قاضی مرتضوی شکایت می کنیم و پدرش را در می آریم. صفار هرندی درهمین موقع وارد اطاق می شود ومی گوید، حسین، قاضی مرتضوی که درامر قضا دیگه کاره ای نیس حسین بازجو که لبهای کبودش می لرزد میگوید آخه صفاراگر این توطئه اشتکبار رو افشا نکنیم برای اشلام ناب محمدی خیلی گرون تموم می شه صفار که انگار خبر نداره می گه مگه چی شده که این قده عصبانی هستی از زمان پیغمبر اکرم گوگل و اینها برعلیه اسلام توطئه می کردن این که جدید نیس. حسین بازجو می گه نه این یکی فرق می کنه هنوز مرکب تشکر امام از « دهها میلیون» شرکت کننده درتظاهرات خشک نشده هنوز خبربرادرای شپاه در فارش نیوز که 5 میلیون درتهران و 45 میلیون نفر تو شهرشتون ها اومده بودن بیرون نرفته روی صفحه اول که این نامردها کلی عکش هوائی منتشرکردن که نشون می دهد میدون آزادی تعداد اتوبوش ها از تعداد مردم همیشه در صحنه بیشتره. عکشها را دادم بچه ها فتوشاپ کنن ولی می کن نمی شه تازه از دفتر مقام معظم به من خبر دادن که میلیاردها تومن ازامام پول ساندیس گرفتن ولی معلوم نیش اون پولا رو خرج کی کردن. ساندیس این آدمها که میلیاردها تومن نمی شه! نامردا این قد نکردن شهم مارو کنار بزارن.... صفار که تازه دو زاری اش افتاده می گه می گم حسین تویک یادداشتی بنویس و از این راننده های زحمت کش اتوبوسها تشکری بکن، امام که می دونی حواس نداره یادش رفته تشکر بکنه و یه هو دیدی سال دیگه حتی این راننده ها هم نیومدن که سی و دومین سال رو جشن بگیریم. لبهای کبود حسین هم چنان می لرزن، با تلفن دستی اش شماره ای می گیره و می گه، شلام حاج آقا، حاج شعید دم دشته حاج آقا ازاون طرف خط می گه ببخشین کجا رو می خواستین اینجا دادگاه ویژه روحانیته حسین بازجو خودش رو معرفی می کن و می گه حاحی آقا می خواشتم از دشت گوگول به شما شکایت بکنیم، پیام فضلی نژادرو می فرشتم که مدارکو بیارن خدمت تون حاجی آقا می گه کدوم مدارک؟ حسین بازجو عکشهای گوگولو می گم. حاجی آقا: زحمت نکشین، خودمون هم دیدیم ولی این شکایت باید بره دادگاه انقلاب- گوگل پس از تجربه ای که در چین داشت، خودشو خلع لباس کرده و شما باید به دادگاه انقلاب شکایت کنین...
حسین باز درحالی که هم چنان لبهای کبودش می لرزید مکالمه را قطع کرد....
صفارهم صدا می زنه پسر... دو تا چائی پررنگ قند پهلو بیارواسه مون که اوقاتمون تلخه یه کم....

|

Friday, February 12, 2010

چراباید یوتیوپ را هک کرد؟

عمه خانم سراسیمه اومد تو اوتاق و گفت لقمان لقمان پاشو پاشو یوتیوپو هک کن گفتم عمه خانم من آخه بابام هک می کرد یا عمه ام... حالا چی شده گفت چی می خواسی بشه همین که امام گف « دهها میلیون» اومدن و با من بیعت کردن و سایت فالس نیوز- ارگان سپاه پاسداران- نوشت که 50 میلیون ریختند بیرون عوامل استکباری این فیلم لعنتی را گذاشتن اینجا که می بینی همه چیش مال 22 بهمنه ولی ازاون دهها میلیون و 5 میلیون و 50 میلیون و ازاین حرفها خبری نیس... من میگم اگرخامنه ای این فیلم رو ببینه دق می کنه و اگر کسی هم این فیلم رو نشون احمد خاتمی بده چشاش مثه دوتاتیله می پره بیرون و اون هم اون قدر عصبانی می شه که می ره احمد جنتی را درسته می خوره... حالا خامنه ای هیچی... اگر جنتی نباشه دفعه دیگه کی باید برینه به انتخابات....

|

Saturday, February 06, 2010

امثال و حکم به روایت لقمانعلی

« اکبر ندهد، خدای اکبر بدهد»، ولی اکبر به فامیلهایش که می دهد.
«به هرکجاکه روی آسمان همین رنگ است»، درست مثل ایران جان خودمان، که به هرکجا که بروی بوی خوش گازوئیل مستت می کند.
«دستی را که حاکم ببرد دیه ندارد»، درست مثل قتلی که قاضی می کند. به ویژه اگر آلت قتاله لنگه کفش او باشد.
«زبان سرخ، سر سبز می دهد بر باد»، ولی درایران، رنگ اش مهم نیست،اگرسبزباشه هم قبوله.
«با کدخدا بساز، ده را بتاز»، البته با امام جمعه محل هم باید بسازی .
«مارگزیده از ریسمان سیاه و سفید می ترسد»، غیر از ما ایرانی ها، که اصلا نمی دانیم ما رچیست؟
«به هرکس هرچه قسمت بود دادند»، به غیر از ما که قرنها به شاه سواری دادیم و حالا هم این شیخ نامردکرده توی ماتحت مون....
«روزگارست این که گه عزت دهد گه خوار دارد»، البته اگر به دفتر مقام معظم رهبری وابسته باشی، بهتر است.
«خطا بربزرگان گرفتن خطاست»، چون سرو کارت می افتد با قاضی صلواتی که با دو تا صلوات می فرستدت به کهریزک.
«دیوار موش دارد، موش هم گوش دارد»، پشت گوش هم سمعکی است که به دفتر قاضی مرتضوی وصل است.
«پلوی معاویه چرب تر است»، ولی چلوکباب یزید را عشق است!
«آب که از سر گذشت، چه یک گز چه صد گز»، ولی مهم نیست، حتی اگربوهم بدهد، ولی اگر کر باشد، آدم غسلش درست است.
«با سیلی صورت خود را سرخ نگه می دارد»، نه بابا، از دفتر قاضی مرتضوی بر می گردد
«انسان جایزالخطاست»، مگر بعضی از ایرانی ها که هرچه می کنند، همیشه درست است.
« قدر زر، زرگر شناسد»، قدر خر را خر سوار
« چو دزدی با چراغ آید» معلوم می شود که اگر وزیر ووکیل نباشد، حتما از آقازاده هاست.
« بقدرشغل خودباید زدن لاف»، مگر این که آدم آخوند باشد که هیج خط و مرزی ندارد.
« از دست بوس، روی به پای بوس کرده ای»، درست مثل بعضی از چپ های ما که سر پیری مزایای سلطنت را فهمیده اند!
«آدم زنده، وکیل ووصی نمی خواد» مگر ایرانی ها که هم به شورای « نگهبان» نیازمندند هم به وزارت « ارشاد»!
«تخم درشت مال مرغ کون گشاده
» درست مثل آخوند جماعت که با کون گشاد، تخم های بزرگ می گذارند.
«تخم درشت مال مرغ کون گشاده»، درست برعکس آخوندها که تخم شان ریز و کون شان گشاد است.
« تا نباشد چیزکی، مردم نگویند چیزها »ولی آن قدر بگویند تا جون از کونشون دربره... کو گوش شنوا؟
« دربیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم»، در برگشتن، تلویزیون دیجیتال و سی دی پلی یر یادت نرود.
« دهقان سالخورده چه خوش گفت باپسر»، کای نورچشم من، بهتره بریم شهرو پاسدار بشیم!!
« دهقان سالخورده چه خوش گفت باپسر»، کای نورچشم من، بهتره بریم شهروسیگار فروشی کنیم.
« زنان را همین بس بود یک هنر» که بعضی از مردها را تحمل کنند!
«شراب مفت را قاضی هم می خورد» ولی خانه عفاف رفتن هزینه دارد.
«شراب مفت را قاضی هم می خورد» ولی قاضی های ایران، تریاک مفت هم می خواهند.
«بوی کباب آمد...» ولی بی ناموس ها داشتند آدم ها را داغ می کردند
«کوری که عین الله و کچلی که زلفعلی شده بود..»درست مثل آخوندها که به آنها می گویند « فضلاء!
«ملا شدن چه آسان»، آدم شدن چه مشگل! [دلم نیومد تو این یکی دس ببرم]
ذیحجه 1425

|

Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com