تلخ نویسی های لقمانعلی:

Sunday, July 31, 2005

درستایش « عالیجناب»:

پس از این که ما برای احترام به « عدالت» در باره آقای مرتضوی شعری منتشر کردیم از دفتر شورای مصلحت نظام به ما ایمیل زدند که مردحسابی، تو مگر از گردانندگان این حکومتی که « عدالت» خواهی ات این جوری یک وری و کج است! تو برای آقای مرتضوی شعر نوشتی، پس حق آقای هاشمی رفسنجانی چی شد؟ او که به گردن این نظام بیشتر حق دارد!

از شما چه پنهان، اصلا نمی دانیم جواب این انتقاد را چگونه بدهیم؟ فعلا یک ایمیل فرستادیم وتقاضای مغفرت کردیم و امیدواریم که خودشان این شعر تازه ما را بخوانند و از سر تقصیر ما بگذرند.

اهل رفسنجانم
روزگارم خوب است
من زمینی دارم نامش، ایران
ذوق، بی ذوق
و بی هوشم.... من
پسرانی دارم بهتر از شاخه بید
بی برو بی حاصل
دوستانی، همه شان اهل ریا
و خدائی که در این نزدیکی
به جماران بود
من مسلمانم؟
ها!ها!ها!ها!
قبله ام، بانک سوئیس
جانمازم، رشوه
مُهرم، پول
قصر ابیض، سجاده من
من وضو با تپش خون شما می گیرم
درنمازم، سخن از یورو نیست
سبزی پشت دلارم، عشق است
من نمازم را وقتی می خوانم
که اذانش را بوش
گفته باشد سرگلدسته کاخ
من نمازم را پی تکبیر بلر خواهم خواند
کعبه ام بانک سوئیس
کعبه ام، شرکت نفتی است که در نروژبود
کعبه ام، مثل هوای لندن
دائمادرتغییر
حجرالاسود من، روشنی باغچه نیست
پرت می گوید این مردک!
حجر الاسود من، تیرگی عشق شماست
اهل رفسنجانم
پیشه ام رمالی ست
گاه گاهی، فال هم می گیرم
قفسی می سازم با تبلیغ
می فروشم به شما
تا به آواز کسانی که در آن زندانند
دل تنهائی تان پاره شود
چه خیالی، چه خیالی... می دانم
حرفهایم پرت اند
خوب می دانم، حوض رمالی من، بی ماهی ست
کوسه دارد به عوض
کوسه هایش بی ریش
کوسه هایش، قاضی
اهل رفسنجانم
نسبم شاید برسد
به گیاهی در چین
به سفالی در ماچین
نسبم شاید، به هیولائی در شهراتاوا برسد
پسرم پشت دو بار آمدن چلچله ها
بار خود را بسته ست
دخترم، درلندن
کیف دنیا را دارد
مردبقال از من پرسید « چند من خربزه می خواهی»
من از او پرسیدم، خفه خون می گیری؟.
می دهم باز به سیخت بکشند...
فکر کردم گنجی بود
یا که آن آدم دیگرکه اسمش یادم نیست....
از سحاب آمده بود...
پدرم، مادرم می گوید، نقاشی می کرد
تار هم می ساخت، ویولون می زد
خط وربط اش بی ربط
من به اورفتم شاید...
باغ ما در رفسنجان
باغ ما جای گره خوردن نارنگی با خرما
باغ ما نقطه برخورد عدس با کشمش بود
زندگی چیزی بود مثل یک منبر رفتن
اجرتش ناقابل
قصه اش تکراری
آب بی حمد خدا می خوردم
نارنگی را بی سبب می چیدم
زندگی چیزی بود تکراری
من به میهمانی مذهب رفتم
رفتم از پله تزویر به عرش
تا ته کوی دروغ
تاهوای خنک پنهانکاری
چیزها دیدم و می دانم درروی زمین
که اگر باز بگویم،
زمین می ترکد
کودکی دیدم، اعدامی بود
من جنین دیدم، اعدامی
من گدائی دیدم ظرف یک هفته میلیاردرشد
و هزاران تن، که گدائی می کردند
بره ای را دیدم که عرق می نوشید
من الاغی دیدم که قضاوت می کرد
من قطاری دیدم که تباهی می برد
من قطاری دیدم بارش فقه، و چه سنگین می رفت
من قطاری دیدم که سیاست می برد برپشت چماق
من چماقی دیدم که وزرات می کرد
قمه ای بود درشت- مثل خودم- که ریاست داشت براهل قمه
جنگ ها دیدم من
جنگ یک مشت سیاه با خواهش نور
جنگ تزویر و ریا با خورشید
جنگ خونین قمه با گردن
جنگ طوطی و فصاحت با هم
جنگ پیشانی زن با پونز
بعد
فتح یک قصه به دست یک دزد
فتح یک باغ به دست تیشه
فتح یک کوچه به دست شمشیر
فتح یک شهر به دست سه چهار اهل هوا، همه شان ژ3 به دست
فتح یک عید، به دست دو عروسک در تابوت
قتل دیدم
قتل یک قصه به دستورامام
قتل یک شعر به فرمان خودم
قتل مهتاب، به فرمان فقیه
قتل یک سرو به دست قمه ای روی موتور
قتل یک شاعر افسرده به دستوروزیر
اهل رفسنجانم،
اما شهر من کرمان نیست
شهر من، گم شده است
بهتر آن است که من
به اتاوا بروم
بارسلونا بدنیست
حیف ... میکونوس نزدیک است
نه...
کارمن نیست شناسائی درد انسان
من در این ظلم آباد
به گمنامی غمگین علف دل بستم
از صدای نفس باغچه بیزارم بی زار
من صدای قدم خواهش رادر پشت سرم می شنوم
و صدای پای قانون
که سرانجام به گوشم خواهد خورد
روح من کم سن نیست
من درختم، من درخت کاجی هستم در گورستان
پسرانم شغل شان گورکنی است
روح من هیچ ندیدم که غمگین باشد
مثل بال حشره، وزن هوا را می دانم
مثل یک گلدان می دهم گوش به اذان مغرب
مثل زنبیل پراز میوه سنگین ام
مثل یک می کده بسته وویرانه، غمگین
به دلاری خوشنودم
یورو هم بدنیست
من نمی خندم وقتی شبه امام
گریه اش می گیرد
یا که مشکینی می رود پیش خدا
خنده دارد اما،
خوب می دانم ریواس، گیاه خوبی است
و قمری ها را باید گردن زد
و کبابی خورد
به کبابی خوشنودم
و به بوئیدن یک مهرکه از خاک عرب می آید
زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ
زندگی شستن بشقابی نیست
زندگی یافتن سکه دهشاهی در جوی خیابان هم نیست
زندگی ضرب زمین در شریان دل من
زندگی بردن اموال شماست
هرکجا هستم، باشم
زندگی، یعنی
ایران شما مال من است
پنجره ، فکر، زمین، باز زمین، مال من است
اهمیت دارد آیا
که کسی می میرد یا چه کس می ماند؟
من نمی دانم
که چرا می گویند من حیوان نجیبی هستم!
چشم هاتان را باید شست
و لب هاتان را باید دوخت
و زبان تان را باید بست
دستهاتان را باید ساطوری کرد
تا که دستی نرود سوی قلم
با قلم باید نان پخت
با قلم باید دیزی داشت
نان را با آب مصفا کرد و شکم راسیر
و نخوانیم کتابی که در آن حرفی هست
و کتابی که در آن، ردپائی از مکتب نیست
و کتابی که در آن یاخته ها، بی بعدند
و نپرسیم کجائیم
بو کنیم اطلسی تازه ی بیمارستان را
و نپرسیم زحال گنجی
او چه حق دارد با آن چه که کرده ست، هنوز
زنده باشد، حتی درزندان!
ونگوئیم ترازوی عدالت کفه کرده ست به یک سو
کارما نیست عدالت
و نپرسیم چرا قلب من و خاتمی و خامنه ای آبی نیست
قلب گفتی....
قلب ما....
قلب ما را قدرت دزدید
معجز علم طبابت مائیم!
بی قلب.... هنوزم سرپا،
لب دریا برویم
توردر آب بیندازیم
و بگیریم طراوات را از آب
کی طراوات می خواهد!
مرگ را عشق است
مرگ را عشق است
اهل رفسنجانم
روزگارم خوب است
من زمینی دارم نامش، ایران…..

29 ژوئیه 2005

|

Saturday, July 30, 2005

مصباح یزدی به فضا می رود؟

نمی دانم آیا شما این تیتر را در روزنامه ایران امروز خوانده اید یا نه:
«"مصباح" 8 مهر به فضا پرتاب می شود»
نمی دانم چرا بیخودی خوشحال شدم. فکر کردم جمهوری اسلامی می خواهد برای ارشادساکنان سیاره های دیگر مصباح یزدی را به فضا بفرستد. در ضمن فکر کردم چقدر خوب می شد اگر مصباح یزدی را به فضا می فرستادند تا مثلا ایشان می رفت و برای خرابکاری در کره اورانوس، در نپتون واحدهای استشهادی تشکیل می داد.
ولی عیشم منقص شد وقتی فهمیدم که « مصباح» به واقع نام یک موشک است که قرار به همت روسها به فضا فرستاده شد.
من دماغم سوخت. شما چی؟

|

Thursday, July 28, 2005

کفش سعید:

کفش هایم کو،
چه کسی بود صدازد: سعید؟
آشنا بود صدا
ولی یادم نیست که کی؟
کفش هایم را
داده ام تا که بشورندش
از خون
خون « زیبا»
بنده منزل در خواب است
و من اما..... بی خواب
و ازبسته ترین پنجره با مردم این شهر سخن می گویم
حرفی از جنس حقیقت نه شنیدم و نه گفتم
چشمهایم دائم عاشق ماهی بود
ماهی و سبزی پلو
ترشی بادمجان
کسی از دیدن یک باغ خراب
مجذوب نشد
هرکسی زاغچه ای را سر یک مرزعه گردن زد
به مقامات رسید
آی! چه کسی بود صدازد: سعید؟
من به اندازه یک دو زاری
دلم می گیرد
وقتی از پنجره می بینم «زیبا»
پای کمیاب ترین نکبت کده روی زمین
عکس می گیرد
چیزهائی هست که نباید عکس گرفت
مثلا مختاری را دیدم که از ذهن خراب
داستان ها می گفت....
پوینده.... و فروهرها را...
و مجید.... آن که معیار شرافت بود
باید امشب چمدانی را که به اندازه تنهائی من جا دارد بر دارم
و به سمتی بروم...
به حلب.... یا که به شام؟
جای دیگر نیست.
به کجا؟
چه کسی بود صدازد: سعید؟
27ژوئیه

|

Tuesday, July 26, 2005

سنگ آباد*


« آب را گل بکنیم»
در فرودست انگار
یک خری می خورد آب
یا که در بیشه ی دور
ابلهی دارد خشتک اش را می شورد
« آب را گل بکنیم»
شاید این آب گل آلود وغلیظ
مددی باشد ما را که نداریم توان
زن زشتی آمد لب رود
آب را گل بکنیم
روی زشتش را در آب نبینیم
تا این که زشتی رویش
برآب نپاشد چون اسفالت
مرد دیوثی هم
آن گوشه نشسته است
لنگ کفشی دردست
چه غلیظ است این آب!
چه کثافت این رود!
مردم بالادست
بی حیایند و خدا نشناس
جیب هاشان پر
زندگی هاشان خالیست
دست بالادستان
همه کج
چشمهاشان
این سان، تنگ
روده ای راست ندارند
بی گمان پایه ویلاهاشان
برگرز و چماق
آسمان آنجا آبی نیست
وزمین اش
سرخ است
غنچه ای کی شکفد
از دل خون!
مردم بالادست
همه شان نامردند
بین شان نازن کم نیست
آب را گل بکنیم
شاید این اهل ریا
کلیه هاشان
بشود سنگ آباد
بعد.....
ما بمانیم و زمین
و پس آن گاه
« آب را گل نکنیم»
24 ژوئیه 2005

*با کمک سهراب سپهری که شاعربود

|

Monday, July 25, 2005

آقای سنگ پا از کریمی راد به قاضی مرتصوی شکایت کرد!

اول این قطعه را از فارس نیوز بخوانید:
«جمال كريمي راد در گفتگو با خبرنگار خبرگزاري فارس گفت: خبري كه به عنوان نقض حقوق شهروندي از قول رئيس كل دادگستري استان تهران منتشر شده كذب است. وي افزود: مسائلي كه در اين خبر به عنوان موارد نقض حقوق شهروندي ذكر شده است مسائلي بوده كه طي گزارشاتي به سازمان بازرسي كل كشور واصل شده بود و طي بررسي‌ها مشخص شده كه اين موارد كذب مي‌باشد. سخنگوي قوه قضائيه اظهار داشت: شخص رئيس كل دادگستري استان تهران هم اين مسئله را مورد تاكيد قرار داده و اعلام كرده كه چنين مواردي قبلاً هم منتشر شده و عدم صحت آن اثبات شده است. كريمي راد تاكيد كرد: اينكه در اين گزارش ادعا شده بازداشتگاه‌هاي متعدد غير قانوني در كشور وجود دارد كه برخلاف مقررات زندان‌ها اداره مي‌شوند، به بسياري متهمان چشم بند زده مي‌شود و مورد ضرب و شتم قرار مي‌گيرند و موارد مشابه كه در اين خبر آمده است به هيچ وجه صحت ندارد
یکی از بستگان آقای کریمی راد که در دوره دبستان، همکلاسی من بود در ایمیلی که برای من فرستاد متذکر شدکه به علت تصادف دماغ آقای کریمی راد با پل هوائی کریمخان زند، ایشان درحال حاضر در بیمارستان بستری هستند و با وجود شکستگی استخوان اصلی بینی - به خاطر اصابت به پل هوائی- دماغ ایشان روزی یک وجب دراز تر می شود.
از دفتر قاضی مرتضوی هم خبر رسیده است که آقای سنگ پا، از دست آقای کریمی راد به قاضی مرتضوی شکایت کرده و ایشان را متهم کرده است که آبروی خانواده جلیله سنگ پا را برده است. جزئیات محاکمه آقای کریمی راد متعاقبا به اطلاع خوانندگان این وبلاگ خواهد رسید
.

|

Tuesday, July 19, 2005

برای قاضی مرتضوی:

این روزها به هر سایتی که سر می زنید می بینید در باره اکبرگنجی مطلب نوشته اند. من یکی که نمی فهمم برای چی؟ بعضی ها البته می گویند که گنجی مگر چیکار کرده! و عملا همان حرفهای قاضی مرتضوی را تکرار می کنند که گنجی در زندان دارد فندق و پنیر هلندی می خورد و شما بیخود از اعتصاب غذای او حرف می زنید. حتی « گزارش پزشکی» هم منتشر کرده اند و معلوم شد که مسئله این بود که گنجی اضافه وزن داشت و با این غذا نخوردن سی وچند روزه تازه همه چیزش « عادی و طبیعی» شد. من دیدم که این قاضی مرتضوی، خیلی «مظلوم» افتاده هیچ کس برای او مطلبی ننوشت و شعری نسرود. برای این که، « عدالت» رعایت بشود، من اگرچه شاعر نیستم ولی با کمک سهراب سپهری که شاعر بود، شعر زیر را نوشته ام که به شما تقدیم می کنم.
برای قاضی مرتضوی

حقیر بود
و از اهالی دیروز بود
و با تمام افق های بسته نسبت داشت
و لحن آب و زمین را که هیچ
که لحن آدم را، هیچ نمی فهمید
صداش
به شکل حزن پریشان
یک کابوس
و پلک هایش
مسیر نبض شکنجه و شلاق را
به ما نشان می داد
و دستهایش
هوای گند ولایت را
به روی چهره ما می پاشید
به شکل مردن خود بود
و دل تباه ترین انحنای قلب خودش را
برای آینه تفسیر کرد
و او به شیوه باریدن
در اشک چشمهای خودش یا ما
غسل کرد و روضه جنابت خواند
و او به سبک اره برقی
میان شاخه های درختان سدر
منتشر می شد
همیشه مرگ درختان میوه را
آرزو می کرد
و ازادی را
به پشت پنجره ابر گره می زد
برای ما هرشب
نماز تیره وحشت را
صریح و بی غلط می خواند
ولی نشد... هنوز هم نشده ست
که روی تخت خواب مرده شور خانه ی ری
ببینیمش...
و بعد
به پشت حوصله نورها درازکشیم
و هیچ گاه
دوباره هیچ نیندیشیم
که لنگه کفش قاضی بی وجدان
دو باره روی گیج گاه ما و شما
نماز مرگ بخواند...
بیا دعا بکنیم...
که روی تخت مرده شور خانه ی ری
ببینیمیش......

|

Monday, July 18, 2005

درپائین آمدن کلسترول مردم خرابکاری نکنید!

نمی دانم این تتیر را درروزنامه های امروز تهران دیده اید یا خیر؟
«بودجه واردات بنزين سه روز ديگر تمام مى شود»
من می گویم اتفاقا خیلی هم خوب است. وقتی بنزین وارد نشود و بعد، انشاالله کمبود پیش بیاید، قیمت بنزین می رود بالا ووقتی رفت بالا، فقرا و کسانی که به زحمت می توانند پیکان مسافر کشی شان را راه بیندازند، دیگر آن را را ه نمی اندازند. و این خودش چند تا حسن دارد:
- هوای تهران اندکی پاک تر می شود و بوی گازوئیل و دود آن ملت همیشه در صحنه را « مست » نمی کند.
- مردم مجبور می شوند که اندکی پیاده روی کنند که باعث می شوند وزن شان کمتر بشود و اگر کلسترول شان بالاست، آن هم بیاید پائین.
- یک موفعیت اقتصادی ایجاد می شود تا صنعت درشکه سازی که در سالهای اخیر با ورود پیکان به دست انداز افتاده بود، دو باره رونق بگیرد.
- علاوه بر صنعت درشکه، نیاز به اسب و قاطر و الاغ بیشتر، موجب می شود که دام داران هم از پرورش گوسفندو گاو دست کشیده و به عوض، اسب وقاطر و خر پرورش بدهند تا د ر صنعت رو به رشد درشکه سازی مورداستفاده قرار بگیرند. هم سطح اشتغال در مملکت بالا می رود وهم وابستگی کشور به بنزین وارداتی کمتر می شود.
- کاهش گوسفندو گاو، باعث می شود که گوشت قرمز هم نایاب شود و به تبعیت از قوانین بازار ( ع) قیمت اش باز هم بیشتر بشود. قیمت بیشتر گوشت قرمز مصرف اش را کاهش می دهد و باعث می شود که یک ضربه دیگر به میزان کلسترول مردم وارد شود که این خودش خوب است.
من از آقای حداد عادل، نماینده مقام معظم رهبری در زالزالک هفتم و هم چنین آقای توکلی، نماینده مقام معظم رهبری در میان مردم تهران خواهش می کنم که باز برای واردات بیشتر بنزین به صندوق ذخیره ارزی دستبرد نزنند و اجازه بدهند که به میمنت ریاست جمهوری آقای اجمدی نژاد، شاهد این بهبود چشمگیر در کلسترول مردم باشیم.
آمین...

|

Thursday, July 14, 2005

من وعشی جون و اکبر گنجی:

آخ! آخ! من چقدر دارم عاشق این خانم عشرت شایق می شوم! این زن اصلا یک پارچه الماس وجواهر است اشکالش فقط این است که خوب تراش نشده، و خام است و به همین خاطر، خیلی ناخالصی دارد. حالا که شده نماینده مقام رهبری در زالزالک هفتم، فکر می کنه که به واقع نماینده کسی هم هست. دیدم در باره گنجی حرف زده است. من که در جوانی کلی مطالعه روان شناسی کرده ام ازحرفهایش فهمیدم که آن چه که گفته است نشانه بیماری، « خود حقیر بینی » است. یعنی هرچه که نگاه می کند می بیند اکبر گنجی کجا و آدمهائی مثل عشرت خانم کجا. تازه نگو، عشرت خانم، از علم پزشکی هم سررشته دارد، می گوید « از حرف و حديث‌هاي مطرح شده درباره گنجي بيشتر يك بيماري سياسي حس مي‌شود.»[1] آره عشی جون، اسم این « بیماری» اینه که همه مثل تو، نوکر با جیره این نظام نکبتی نیستن. راس می گی اکبر«بیماری سیاسی» گرفته، مگه کوری تو عشی جون.... ا
اوون عکسهای اکبر رو ندیدی! یا نخواسی ببینی!
عشرت خانم، خودمانیم آ. واقعا به سنگ پا گفتی زکی: یعنی تو حتی گزارش سایت « بازتاب» رو هم نخووندی. چون اگر خونده بودی دیگه اظهار فضل نمی کردی که.« ايجاد جوسازي‌ها و ناآرامي از سوي خانواده گنجي و برخي افراد و گروه‌هاي مدافع آزادی». یعنی تو می گی اونهائی که « کتک» می خورن، جوسازی می کنن و دارن ناآرامی ایجاد می کنن!ولی نگفتی تو هم جلوی دانشگاه بودی و به وظایف اسلامی ات عمل کردی یانه!
فکر نمی کنی برای اسلام خیلی بد است که برادران انقلابی تو، خواهران « ضد انقلابی» ترا کتک بزنن و تو « خواهر انقلابی» فقط نطق وخطابه صادر کنی.
تو خجالت نمی کشی از این همه بی خیالی ات!
به این جاها که رسیدم دلم می خواست به ات دسترسی داشتم و اون لبهات رو که می تونن این قده دروغ بگن، گاز می گرفتم – درس می سه مایک تایسون که گوش هالیفیلد را گاز گرفت- و بعد تف می کردم توی صورتت: « فردي همچون گنجي با در اختيار داشتن تريبون و استفاده از بالاترين امكانات رفاهي در زندان در جامعه ايجاد هياهو و غوغا سالاري مي‌كند» . تو دیگه تو کدوم سیاره زندگی می کنی! اکثریتی که در بیرون از زندان اند به « بالاترین امکانات رفاهی» دسترسی ندارند تا چه رسد به آنهائی که واسعه حرف زدن- نه مثل خودت اون جریان نماینده رهبری در مجلس خبرگان که یادت هست، اوون خونه میدون محسنی.... که رفته بودی و داشتی تعزیز می کردی که سهم ما کو.... یادت هس عشرت خانم!-
آره راس می گی..... عشی جون: اکبر داره « غوغا سالاری» می کنه..... ولی یادت باشه... یادت نره.....
اگه یک مو از سر اکبر کم بشه، ما همه مون اکبر می شیم.....
آن وقت چه خاکی بسرت می ریزی.... خاک برسر....
[1] اصل گزارش را در سایت فارس نیوز بخوانید.

|

Wednesday, July 06, 2005

یک پیشنهاد!

با توجه به تعداد معتادان در کشور، پیشنهاد می کنم که آقای کروبی اسم حزب تازه تاسیس خودشان را از « اعتماد ملی» به « حزب اعتیاد ملی» تغییربدهند که موضوعیت داشته باشد!من که نمی دانم تویه این ولایت گل وبلبل و « آقای احمدی نژاد» به کی می شه « اعتماد» کرد که تازه « ملی» هم باشه!
شما چی فکر می کنین؟

|

Saturday, July 02, 2005

گفتمان من وسخنگوی شورای نگهبان

آنچه در این متن برجسته شده است، مسئولیت اش با من است و بقیه هم با سخنگوی شورای نگهبان.

سخنگوي شوراي نگهبان گفت: كساني كه به روند برگزاري انتخابات و نتيجه آن اعتراض دارند و اشكال مي‌گيرند،اشكالات خود را صريح و شفاف مطرح كنند. تا ما از وریز دادگستری در دولت آقای احمدی نژاد بخواهیم که با لنگه کفش آن قدر بکوبد توی گیجگاهش که اسمش هم از یادش برود. غلامحسين الهام روز شنبه گفت: يك خوش اخلاقي انتخاباتي هم به اين است كه همه اشكالات صريح و شفاف گفته شود و مبهم و مجمل سخن گفته نشود و «استخوان لاي زخم» باقي نگذارند. الهام افزود: افراد يا معتقد هستند كه اشكالي بوجود آمده و گذشت مي‌كنند و می گویند به ما در کابینه شغلی بدهید تا من حرف نزنیم و باكرامت كامل برخورد مي‌كنند يا با شفافيت كامل خطا و تخلف را اعلام مي‌كنند و ما هم گوش نمی کنیم و تازه اگر رویشان را زیاد کنند، می دهیمشان دست سربازان گمنام امام زمان، تا رسيدگي شود. سخنگوي شوراي نگهبان در عين حال با اشاره به اينكه موارد مطرح تخلفات مربوط به قوه قضائيه است كه اين قوه بايد قاطع رسيدگي كند، اصلا دلیلی ندارد که علاوه بر آقای مرتضوی که از لنگه کفش اش استفاده می کند و آقای اژه ای که گاز می گیرد، دیگر قضاوت از همین شیوه ها استفاده نکنند. ما حتی پیشنهاد می کنیم که آقای علیزاده بهتر است به هر کسی که شکایت می کند، لگد بزند. و به اطلاع مردم برساند،تصريح كرد: ما از شفافيت در تبيين تخلفات مربوط به شوراي نگهبان استقبال مي‌كنيم. عضو هيات مركزي نظارت بر نهمين دوره انتخابات رياست جمهوري همچنين خاطرنشان كرد: البته مقوله انتخابات درایران به مقدار زیادی علافی است و بهتر است که مردم همیشه در صحنه این نمایشات را خیلی جدی نگیرند. اظهارات مربوط به انجام تخلف و تقلب در انتخابات بعد از اعلام نتيجه انتخابات ابراز شده و جاي سوال دارد. الهام تصريح كرد: درمورد نتيجه انتخابات نيز شكايتي به شوراي نگهبان واصل نشده، البته اگر می شد هم ما ترتیب اثر نمی دادیم و هيچكدام از نامزدهاي انتخابات دراين خصوص اعلام شكايت نكرده‌اند.
خبرنگاري از سخنگوي شوراي نگهبان درخصوص ادعاي يكي از مسولان وزارت كشور مبني بر بازداشت توسط ناظران شوراي نگهبان در يكي از شعب اخذ راي سوال كرد ، الهام در پاسخ گفت: ناظران شوراي نگهبان نه اختيار بازداشت دارند و نه ابزار آن را در اختيار دارند. آن چه شورای نگهبان انجام می دهد به واقع سازمان دهی قمه داران و لباس شخصی هاست که معمولا بر موتورها شان سوارند و امر به معروف و نهی از منکر می کنند. الهام، با اشاره به اينگه اگر كسي ادعايي در اين زمينه دارد مي‌تواند به مراجع قضايي مراجعه كند، گفت: ناظران شوراي نگهبان در شعب اخذ راي وظيفه داشتند كه موارد تخلف و احيانا اخلال در انتخابات را به نيروهاي انتظامي مستقر در شعب اخذ راي اعلام كنند. و به محض اعلام، خودشان با چوب و چماق به متخلفان حمله ورشوند. خبرنگاري از سخنگوي شوراي نگهبان پرسيد، شايع شده كه آقاي احمدي نژاد با دبير شوراي نگهبان، نسبت سببي دارد( داماد) آيا اين موضوع صحت دارد، الهام در پاسخ گفت: تا جايي كه من اطلاع دارم ، آقاي جنتي نه دختر دارد و نه خواهر ولی بعید نیست که پس از متارکه والده آقای جنتی از والد مکرم شان، والده آقای جنتی برای آقای احمدی نژاد صیغه شده باشد. سخنگوي شوراي نگهبان همچنين در پاسخ به شايعه استفاده از سه ميليون شناسنانه پاكستاني در انتخابات به نفع يكي از نامزدها، گفت: اين موضوع نيز از شايعات نادرست مطرح شده است، چون مطابق دقیق ترین خبرهائی که ما داریم این شناسنامه افغانی بوده اند نه پاکستانی. الهام تاكيدكرد: ناظران و بازرسان انتخابات به دقت كافي روند برگزاري انتخابات را زير نظر داشتند، تا نامزد مقام معظم رهبری در دور اول پیروز شود، كنترل شناسنامه‌ها نيز از جمله مواردي بود كه در نهايت دقت نسبت به آن اقدام مي‌شد تا نتایج به دست آمده همان باشد که قرار بود بشود، و به همین خاطر هم بود که شورای نگهبان قبل از شمارش آرا، نام برنده را اعلام کرد. سخنگوي شوراي نگهبان همچنين قبل از پاسخگويي به سوالات خبرنگاران، مصوبات جلسه گذشته شوراي نگهبان را تشريح كرد و گفت: شوراي نگهبان هفته گذشته صحت مرحله دوم انتخابات رياست جمهوري را تاييد كرد. کسانی که شکایت دارند می توانند آن شکایت ها را بگذارند در کوزه و حالا که هوا دارد یواش یواش در تهران وجاهای دیگر گرم می شود، آب اش را نوش جان کنند یا احتمالا با آن طهارت بگیرند.الهام افزود: انتخابات ميان‌دوره‌اي مجلس شوراي اسلامي در ‪
۱۰حوزه انتخابيه كشور و مرحله دوم حوزه انتخابيه تهران، ري و اسلامشهر نيز در جلسه هفته گذشته شوراي نگهبان مورد بررسي قرار گرفت و صحت انتخابات در تهران و ‪ ۹حوزه ديگر تاييد شد. قرار شد که آقای حداد عادل با حفظ سمت، نماینده مردم ری واسلامشهر هم باشند.

|

Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com