تلخ نویسی های لقمانعلی:

Thursday, March 31, 2005

ای ضد انقلاب!

آقا جان من میگم این خر ما از کره گی اصلا دم نداشت. چیکار داری به انتخابات ریاست جمهوری درایران! تعداد نامزدها زیادند. خوب باشند. عوض اش با این تخم گنده ای که شورای نگهبان در انتخابات زالزالک هفتم گذاشت، تعداد رای دهندگان زیاد نخواهد بود. می گه این که کاری نداره. می گم نه دیگه.... تو هنوز این حضرات را خوب نشناخته ای! این جمهوری عوضی اسلامی آب رو از سرچشمه می بنده که بعدا بین دهاتیهائی که ما باشیم دعوا در نیاد. تویه بعضی از کشورها که شورای نگهبان ندارن مجبورن بعدا در انتخابات تقلب کنن. تو ایرون اصلا لازم نیس تو انتخابات تقلب بشه. شورای نگهبان از همان اول نمی زاره « غیرخودی ها» تویه انتخابات شرکت کنن. انتخابات اسلامی یعنی همین که درواقع اعضای شورای نگهبان «انتخاب» می کنن و بقیه هم که در نمایش انتخابات شرکت می کنن، این انتخاب ها را تائید می کنن. حالیت شد.
گفت ای ضد انقلاب!
گفتم شنیدی یه خانم هم نامزد ریاست جمهوری شده... گفت خوب، منظور، گفتم خیلی بیخود. مگه این مملکت صاحاب نداره که هرکی از ننه اش قهر کرده بیاد و برای این مقام مهم خودش رو نامزد کنه؟ این اصلن معنی داره زنی که در سال 2005 ، دیه اش حتی ازدیه بیضه چپ مردها هم کمتره، بیاد و تو این مملکت اسلامی خودش را نامزد هم چه مقام مهمی بکنه!
گفت ای ضد انقلاب!

ماده 435 قانون مجازات اسلامی
- قطع دو بیضه دیه کامل و قطع بیضه چپ دو ثلث دیه و قطع بیضه راست ثلث دیه دارد. ( به نقل از سایت نیروی انتظامی)

|

Thursday, March 24, 2005

در باره ی نظام ارزی جدید: از بیات شده های ده سال پیش

موفقيت هاي چشمگير جمهوري اسلامي در همة زمينه ها به ويژه در مسائل مربوط به اقتصاد به حدي است كه موجب رشك و حسد همه ي جهانيان شده است. كار به جائي رسيده كه دولت استكباري امريكا، محمد علي كلي بوكسور سابق را كه به زحمت مي تواند سخن بگويد و روي پاهايش بيايستد به ايران فرستاد تا از مسئولان ايراني براي رفع مشكلات اقتصادي امريكاه نسخه بگيرد. از سوي ديگر، آقاي مندلا هم به پيشگاه اقاي خامنه اي شرفياب شد كه شايد از لابلاي فرمايشات ايشان، براي درمان بيماري اقتصادي افريقاي جنوبي رهنمودهائي يافته و پس از روي كارآمدن در كشورش پياده كند. ناظران سياسي بر اين عقيده اند كه آقاي مندلا آن قدر تحت تاثير موفقيت هاي اسلام در ايران قرار گرفت كه در محضر آيت الله اراكي به دين اسلام مشرف شده و پس از انجام مراسم شرعي ختنه در بيمارستان امام خميني، نام خود را به سيد نلسون عبدلا تغيير داد و به جاي بازگشت به افريقاي جنوبي، براي زيارت خانة‌خدا به عربستان سعودي رفت، باري،
طبق آخرين اخبار رسيده، فروشگاهها مملو از كالاهاي گوناگون است و چون قيمت ها به شدت تنزل يافته است، فروشندگان مدتي است كه براي محدود كردن ضرر وزيان خويش، رسما دست از كار خريد و فروش كشيده و اكثريت قريب به اتفاق به كارهاي توليدي مشغول شده اند. بارشد چشمگير توليد، كمبود كارگر ماهر و غير ماهر درايران بيداد مي كند و موجب افزايش چشمگير سطح دستمزدها شده است. با اتكال به خداوند، ايراد سخن راني هاي عبادي-سياسي نمايندگان ولايت فقيه وبرگزاري نماز جماعت در اغلب كارگاههاي توليدي، بازدهي نيروي كار و سرمايه ازتخمين هاي بانك مركزي هم چندين برابر پيشي گرفته است. روند مهاجرت نيروي كار از بخش كشاورزي به بخش صنعتي و پس آنگاه به بخش خدمات [ دلالي، خرده فروشي، اخذ ويزا، اخذ اجازة كار از كشورهاي حوزة‌ خليج، فال گيري، جام زني، نوحه خواني، رمالي، كف بيني] معكوس شده است. بسياري ازكلاه برداران سابق، براي حلال كردن ثروت و استغفار از گناهان گذشته در محاضر امامان جمعه صف مي كشند و درهفتة منتهي به 21 خرداد 1372، نوبت در اين صف ها به طور متوسط به قيمت 32 هزارتومان خريد وفروش مي شده است. مطابق آخرين آمارهاي رسمي، شهرهاي ايران از جمعيت خالي مي شوند، چون مردم گروه گروه به روستاها مهاجرت مي كنند. گذشته از دانشگاه بين المللي امام خميني، در هر شهر و روستا، به ازاي هر 5000 نفر جمعيت، يك دانشگاه مجهز به تمام وسايل و تجهيزات، يعني، يك رئيس مومن و مسلمان و حزب اللهي درجة اول، يك مسئول ايدئولوژيك - عقيدتي [ از فارغ التحصيلان مدرسة عالي حقاني و داراي مدرك فوق تخصص درچماقولوژي] و تعدادي دانشجو در رشتة علوم اجتماعي، و يك انجمن بسيج دانشجوئي تاسيس شده است. آموزش در همة سطوح نه فقط مجاني كه اجباري هم هست. در سطوح بعد از ديپلم، دولت به همة دانشجويان، علاوه برمسكن، و يك عدد اتوموبيل پيكان، كمك هزينة مكفي و بلاعوض نيز مي پردازد.
با اين همه، ولي دولت اسلامي ايران با يك مشكل كوچك روبروست. واين مشكل اين است كه براي حفظ و گسترش موفقيت هاي به دست آمده، نرخ ريال به واحد هاي پولي ديگر كشورها، در چه سطحي بايد تثبيت شود؟ واقعيت اين است كه در يكي دو سال گذشته، ارزش ريال به پولهاي ديگر به حدي بالا رفته است كه اگر بانك مركزي دست به اقدام نزند، بعيد نيست ريال گران به صادرات روزافزون ايران - مخصوصا در صنايع مصرفي و فضائي - لطمه بزند. بعضي از متخصصان مالي بر اين عقيده اند كه براي تخفيف مشكلات اقتصادي بين المللي، لازم است كه صندوق بين المللي پول، ريال را به عنوان پول بين المللي پذيرفته و به اعضاي خود اعلام نمايد. وزير امور اقتصاد و دارائي، اين پيشنهاد را حركتي اميد آفرين در جهت درست خواند ولي رئيس كميسيون اقتصاد و دارائي مجلس شوراي اسلامي كه « به دعوت صندوق بين المللي پول و بانك جهاني و با ويزاي معتبر به امريكا سفر كرده بود پس از ساعتها بازداشت، زندان، تهديد واهانت مجبور به بازگشت به كشور شد»[1] اين پيشنهاد را حلقه اي از زنجيرة توطئه هاي استكبار امريكا بر عليه جمهوري اسلامي قلمداد نمود. گفتني است كه از زمان تشكيل، دولت جمهوري اسلامي برخلاف ديگر دولت ها و حكومت هاي اسلامي و غير اسلامي و براي استفاده بهينه از منابع ارزي موجود، از سياست چند نرخي ارز استفاده مي كرده است. به گفته ي رئيس كل بانك مركزي، نه فقط هيچ دليل اقتصادي وجود ندارد كه كاغذ و داروي وارداتي با همان نرخ مبادله اي ارزش گزارش شود كه اتومبيل فلان نمايندة مجلس و يا بهمان معاون محترم وزير. بلكه براي اين كه حق به حق دار برسد، استفاده از نظام چند نرخي يك ضرورت بودو هست. مسئله اين است كه تفكرات الحادي و مادي، اهميت مسائل را آن گونه كه بايد درك نمي كنند.در حاليكه در تفكرات اسلامي، ما مسائل مهم داريم، مسائل خيلي مهم داريم و مسائل خيلي خيلي مهم... به اين ترتيب، بديهي است كه اهميت كنفرانس ها و سمينارهاي اسلامي و يا خريد تانك ها يا مسلسلهاي يوزي مستعمل، از واردات كاغذ و ديگر نيازمندي هاي چاپ و انتشارات بيشتر باشد. و اين از اهم وظايف يك دولت اسلامي است كه به اين مسائل، به ترتيب اهميت توجه نمايد. به همين دليل، تا همين اواخر، نرخ برابري ريال به دلار، براي مثال، از 7 تومان شروع مي شد تا 160-150 تومان [ خواننده از همين جا مي فهمد كه اين نوشته چقدر بيات است!!!] ادامه ي اين نظام چند نرخي، نه فقط امكان پذير بود كه مطلوب هم بود. چون با نظام چند نرخي و براساس تئوري مزيت هاي نسبي، واردات مواد با اهميت و اساسي مثل كاغذ، و تازگي ها دارو و شير خشك و روغن نباتي و گوشت و برنج به نرخ ارز شناور ارزش گزاري مي شدند تا مردم قدر آنها را بهترشناخته و ارزش شان را به درستي تشخيص بدهند. ولي سيگارهاي خارجي كه براي سيگاري ها ازنان شب هم مهمتر است با نرخ دولتي وارد مي شد تا نهاد هاي جوشيده از انقلاب اسلامي و ريشه گرفته در خون شهداي حزب الهي و غير حزب الهي بتوانند همان سيگارها را به قيمت بازار آزاد بفروشند تا منابع لازم براي صدور انقلاب اسلامي به لبنان و چند جاي آماده ديگر فراهم شود[2]
همه چيز به خوبي و خوشي مي گذشت و منابع لازم هم براي صدور انقلاب اسلامي تهيه مي شد. تا اين كه شوراي فقها، شعبه ي صندوق بين المللي پول وبانك جهاني، ادامه ي اين سياست را مغاير با روح برابري طلبانة قانون اساسي جمهوري اسلامي دانست و در جلسة فوق العاده اي كه در مسجد اعظم واشنگتن بر گزار كرد، از جمهوري اسلامي مصرانة خواست كه از اين سياست دست بردارد و نظام تك نرخي را حاكم گرداند. در غير اين صورت، در آتش غضب خداوند آن چنان خواهد سوخت كه ديگر هيچ بني بشري به جمهوري اسلامي ايران پول قرض نخواهد داد. به گفته ي سخن گوي شوراي فقها، نمايندگي صندوق بين المللي پول، اسلام نمي تواند و نبايدنابرابري را تحمل نمايد.
براي دولت خداترس آقاي رفسنجاني، چاره اي جز پذيرش نظام تك نرخي وجود نداشت. و بالاخره از اول فروردين امسال، نظام تك نرخي شد. ولي سئوال اساسي، كماكان بي جواب مانده است. كه ريال عزيز با چه نرخي بايدتك نرخي شود؟
راقم اين سطور، در موارد گوناگون كوشيد توجه را به ابعاد تهاجم و توطئه ي كشورهاي استكباري بر عليه نظام جمهوري اسلامي جلب كند، ولي تا به امروز كسي اين اخطارهاي دردمندانه را جدي نگرفت وشد، آن چه كه نمي بايستي بشود. چند نرخي، به روايتي، 20 نرخ متفاوت ارز[3] كه براي ادارة بهينه جامعه ضروري بود، از ميان رفت و همه چيز شد با يك نرخ، نرخ شناور ارز. دروغ چرا، من هر وقت كلمة شناور را مي شنوم ياد پاساژ بابلسر مي افتم كه زنانه و مردانه هم شده است و برادران جان بر كف پاسدار روي ديده باني ها كشيك مي دهند كه هيچ خواهري بدون حجاب اسلامي، البته اگر با چادر باشد ارجح است، شنا نكند. قبل از ادامة عرايضم براي اين كه ديگران هم گرفتار همين اشتباه نشوند، مختصرا بگويم و بگذرم كه بازار شناور ارز در ايران، بازاريست كه همه جور آدمي، از جبهه برگشته ها، آزادگان، مجرد و متاهل، شاغل و بيكار، معلم و دانشجو مثل ماهيان گم كرده راه و كمي مست درآن شنا مي كنند. يعني، همه روزه از صبح سحر تا شام بدون لحظه اي مكث، بالا و پائين ميروند و اسامي واحد هاي پولي و عمدتا دلار، مارك را تكرار مي كنند. به هر حال: البته همان گونه كه انتظار مي رفت و همانطور كه اين كمترين در موارد گوناگون پيش بيني كرد، كشورهاي استكباري به اين هم راضي نيستند و دائما چوب لاي چرخ كارهاي جمهوري اسلامي مي گذارند. براي مثال،‌از آخرين ترفند هاي امريكاي جنايت كار، يكي اين كه براي ضربه زدن به نظام اسلامي ايران و كم اثر نشان دادن دست آوردها، عرضة دلار را در بازار جهاني كاهش داده اند. اين يك اصل جا افتاده اقتصادي است كه هر آن گاه كه عَرضة يك پول در بازار كم شود، عُرضه اش بالا مي رود. به همين دليل است كه ارزش ريالي دلار در بازارايران روز به روز بالاتر مي رود. نه فحش هاي آقاي خامنه اي و رئيس مجلس موثر است و نه چشمكها ولبخند هاي نمكين آقاي رفسنجاني. و اين تنزل ادامه دار ارزش ريال، كار جمهوري اسلامي را كمي دشوار كرده است. اگر همه چيز به بازار (ع) سپرده شود، ارز تك نرخي مي شود، ولي ثباتي ندارد و نمي تواند داشته باشد. و اگر بانك مركزي بخواهد در بازار مداخله كند، براي تثبيت نرخ ارز، كدام نرخ بايد تثبيت شود؟
نرخ امروز، يا نرخ ديروز و يا نرخ فردا؟
خوشبختانه يكي از اقتصاددانان ايراني راه و رمز كار را يافته است. البته اشتباه و سهل انگاري اين استاد دراين است كه اين كشف مهم را به نام نامي خودشان به ثبت نرسانيده اند تا از آن سوء استفاده نشود. باري به قول اين استاد اقتصاد خوانده ي ايراني نرخ تعادل يا نرخ واقعي ارز، مثل « فرشته» و « جن» است كه « هيچكس آنها را نديده ولي مي داند كه وجود دارد».[4]
فعلا با اين استاد ارجمند بگومگو نمي كنم كه آن چه را كه هيچ كس نديده، پس از كجا مي دانند كه هست؟ شايد نباشد. با اين وصف، اگر نرخ تعادل ارز مثل «جن» باشد، پس براي حل اين معما، يعني يافتن نرخ تعادل ارز، ما به جن گير نيازمنديم، نه متخصص اقتصاد و آدم بي اختيار به ياد فرمايش تاريخي امام راحل در باره ي اقتصاد مي افتد. بهر تقدير، من فكر مي كنم كه دولت بايد رئيس كل بانك مركزي و يا وزير اقتصاد و دارائي را بفرستد به سه راه سيد اسماعيل. چون من يادم هست در سن سه يا چهار سالگي كه ديفتري گرفته بودم و داشتم خفه مي شدم، خالةمادرم كه حاجيةخانم مومنه اي هم بود، خدا رحمتشان كند ، به مادر من گفت كه اجنه استخوان جناغ مرغ را در گلوي اين بچه گير داده اند. بايد بروي سه راه سيد اسماعيل، نزد ملا بشرويه اي كه يكي از زبردست ترين جن گيرهاي دنياست. درس خوانده است. مادرم هم به خاطر خاله اش مرا برد سه راه سيد اسماعيل. حالا بماند كه آن مردكه نره خر انگشت شستش را كرد توي حلقوم من و نزديك بود مرا خفه كند. نمي دانم چه شد كه زنده ماندم. بهرحال، پارسال پسر خالة مادر من مي گفت كه اين سالها، كار و بار ملا بشرويه اي خيلي رونق گرفته است. به حدي كه 15 تا جن گير كه از دانشگاه پيام نور ياسوج مدرك كارشناسي ارشد دارند، زير دستش كار مي كنند. پس، بايد ملا بشرويه اي كمك كند تا با گرفتن « جن» نرخ تعادلي ارز، اين مشكل حل شود. من حتي فكر مي كنم كه بانك مركزي يا وزارت اقتصادو دارائي بايد ملا بشرويه اي را به عنوان مشاور ويژه وحتي عالي خود منصوب كند تا اگر «جن» نرخ تعادلي ارز در رفت، دو باره بگيرد. كه در آن صورت، همة مشكلات ارزي و پولي و فرارسرمايه از مملكت حل شود.
به نظر من اين طور مي آيد كه خود اين استاد، پيشاپيش به ملابشرويه اي سر زده است چون مي گويد، « اگر بانك مركزي روي دلار در سطحي پائين تر از نرخ تعادل قيمت گذاري كند» نتيجه آن مي شود كه منابع تلف مي شود و « اين عمل هيچگونه توجيه اقتصادي در بر ندارد». من كه نه اقتصاد دانم و نه كارشناس امور مالي، مي گويم به طور حتم حق با اين اقتصاد دان ايراني است و حتي مصرانه خواهش مي كنم كه دولت، وزير اقتصاد و دارائي و علي الخصوص رئيس كل بانك مركزي را گرفته و براي دو هفته روزي 50 ضربه شلاق بزندكه حالشان جا بيايد تا وقتي « نرخ تعادل» را مي دانند، پائين تر از آن قيمت گذاري نكنند تا اسلام عزير به خطر بيافتد. پس بانك مركزي بايد « روي دلار درسطحي بالاتر از نرخ تعادل قيمت گزاري كند» كه « از همه نظر، خيلي خوب و مفيد است»: چون:
- «‌ ارزان فروشي ارز نكرده است».
- « ايرادي بر آن وارد نيست» و اگر هم، ايرادي وارد باشد، گو گوش شنوا؟
- وقتي قيمت ارز، بالاتر از نرخ تعادل باشد، با تشكر و سپاس فراوان از ملابشرويه اي، سفته بازها و دلالها.. از بازار خارج مي شوند و « فقط متقاضيان واقعي كالا و خدمات در بازار باقي خواهدماند». وقتي بازار محدود شد به واقعي ها و فقط همين دسته باقي ماندند، « تقاضا كم كم سست خواهد شد» و با سست شدن تقاضا، « بخشي از دلارهاي عرضه شده نافروش خواهد ماند» [ استاد، البته منظور شان اين است كه به فروش نمي رسد. آخر بي انصافها! آدم همه چيزش كه نبايد خوب باشد!]
التبه وقتي دلار«نافروش بماند» براساس قوانين بازار (ع) قيمت دلار بايد پائين بيايد و حتما مي آيد، چون اگر نيايد، تئوري استاد ممكن است غلط دربيايد و اين كار، اصلا در شان اقتصاد اسلامي ايران نيست. البته احتمال ضعيفي وجود دارد كه در پي آمد پائين آمدن نرخ ارز، سروكلة غير واقعي ها،دلالها و سفته بازها دو بارة در بازار پيدا بشود. در آن صورت دولت بايد از جان بركفان سپاه و بسيج و اردوگاه حمزه و قرارگاه حُر كمگ بگيرد تا در اسرع وقت و در يك سري عمليات حساب شده و ضربتي اين عناصر ناباب و تروريست هاي اقتصادي را در سرتاسر مملكت دستگير كرده و پس از انجام تشريفات گمركي به شهر توكيو يا كيوتو و يا به امارات متحده عربي صادر كنند. اين اقدام ضربتي گذشته از اين كه اقتدار اسلام را يك بار ديگر نشان مي دهد، باعث رونق صادرات ايران مي شود و ارز حاصله، مي تواند مددكار اجراي اين سياست ها باشد.
پس بانك مركزي مي تواند « از طريق آزمون و خطا... قيمت دلار را به تدريج كاهش بدهد و به سمت نرخ تعادل حركت نمايد». اين سياست شل كن، سفت كن اقتصادي و حركت به سوي تعادل به چند دليل اصلا سخت نيست.
- خداوند تبارك و تعالي در قرآن كريم فرموده است كه بر همه ي بازارها رقابت كامل حكمفرماست و همة بازارها ميل به تعادل دارند.
- دولت اسلامي ايران، مي داند يا اگر بخواهد، مي تواند بداند كه نرخ تعادل ارز كدام است؟ به كمك ملا بشرويه اي و يا يكي از دستيارانش مي توان « جن» نرخ تعادل ارز را گرفت و مهار كرد.
- اگر هيچ كدام از اين اقدامات مراد ندهد، فقط كافيست كه يك تخته سياه و يك تكه گچ و يا يك صفحة سفيد و يك ماژيك سياه براي استاد بياوريد تا برايتان هر تعداد كه دوست داريد، نرخ تعادل پيدا كنند.
و اما، در جوامع غير اسلامي، وقتي فقط متقاضيان واقعي كالا و خدمات در بازار ماندند و دلار را گران تر ازقيمت تعادل خريدند، ممكن است افزايش قيمت يا تورم، پدر اكثريت مردم را در بياورد. ولي در يك جامعه ي قسط اسلامي، چنين چيزي غير ممكن است. به سه دليل:
- اولا،تورم و اقتصاد اسلامي مثل كارد و پنير با يكديگر سازگار نيستند.
- ثانيا، تجار شريف و خداترس ايران اسلامي مي دانند كه بازارهاي ايران اسلامي صددرصد اسلامي است و اگر قيمت هارا افزايش بدهند، به ازاي هر يك درصدي كه قيمت ها را بالا مي برند، صد مار شرزه روزي هزار بار نشيمن گاهشان را در آن دنيا نيش خواهد زد.
- ثالثا، اگر هيچ كدام موثر نباشد، فقط كافي است كه ولي فقيه، شبه امام، عدم رضايت شان را به زبان بياورند. طايفه ي تجار كه خدا ترس اندو هم خدا جو، چنان وحشت برشان بر مي دارد كه قيمت اقلام را به سطح قيمت ها در زمان " شهيد راه آزادي و حُريت» شيخ فضل الله نوري تنزل مي دهند.
مي گوئيد، نه، من مُرده، شما زنده.. خواهيد ديد. اگر در اين دنياي فاني عملي نباشد، آن دنياي ابدي را كه از شما نگرفته اند!
1372
[1] رسالت، 14 اردبيهشت 1372، ص 15
[2] البته منهم مي دانم كه قرار بود جريان بر عكس باشد. ولي چون در جمهوري اسلامي همه چيز بر عكس است، اين هم برعكس شد. يعني، بودجة ارزي دلاري 7 توماني، براي ورود كالاهاي ضروري بود و نه براي واردكنندگان. آدم لازم نيست كارشناس ارشد اقتصاد باشد تا بداند كه در ايران اسلامي، وارد كنندگان دارو يك طايفه اند و مصرف كنندگان آن داروها يك طايفة‌ ديگر...
[3] به نقل از « ضرورت سياست يك نرخي كردن ارز...» در نشرية زمينه، سال دوم، شمارة‌18، دي ماه 1371، ص 13.
[4] دكتر اكبر كرباسيان: نرخ تعادل ارز، رسالت، 31 فروردين 1372، ص 15، هر آن چه منبعد نقل مي شود از همين مقاله است.

|

امثال و حکم لقمانعلی ( قسط دهم)


«گربه دستش به دنبه نرسید» گفت
آقای بوش کمک...
« هیچ کس از پیش خود چیزی نشد»
اختباردارید، سایت های فارسی و بعضی از نوشته های ایرانی ها را بخوان
« آدم گرسنه ایمان ندارد»
اگر هم داشته باشد حالش را ندارد تا در باره اش حرف بزند.
« نیمچه طبیب بلای جان است و نیمچه فقیه بلای ایمان»
تمام فقیه هم بلای هر دو.
«چراغی را که ایزد بر فروزد
هر آن کس پف کند ریشش بسوزد»
واسه همین، به آقای رفسنجانی گفتند پف کنه
« آن دو شاخ گاو اگر خر داشتی»
کون سالم در جهان نگذاشتی
« ابر اگر آب زندگی بارد»
هرگز از شیخ و شاه بر نخوری
» طاق را تیر نگه می دارد»
جمهوری عوضی اسلامی را پراکندگی اپوزیسیون...
» من این مو را درآسیاب سفید نکرده ام«
این کلاه گیسی که خریدم این رنگی بود...
» هر آن کس که دندان دهد نان دهد»
اگر هم نداد خودتون برین مک دونالد سر گذر.

|

Thursday, March 17, 2005

امثال و حکم لقمانعلی ( قسط نهم)

«آسوده کسی که خر ندارد»
بی خیالش، طوری سوارپیکان و پراید می شود که انگار سوار خر شده است.
« آب که از سر گذشت»
مهم نیست بوبدهد یا پرمدفوع باشد، اگر کٌر باشد آدم غسل اش شرعی است.
«خودکرده را تدبیر نیست»
فقط دوباره کردن اش خریت است.
« خودم کردم که لعنت بر خودم باد»
چشمم کور یک دفعه دیگه می کنم تا کور شود هر آن که نتواند دید.
«بخت چون برگشت پالوده دندان بشکند»
و آقای مرتضوی می شود قاضی عدلیه.
«پادشاهان از پی یک مصلحت صدخون کنند»
بابا، درست مثل فقها
« آدم بایدبه اندازه دهنش گه بخورد»
والله اگر هم کسی خواست بیشتر بخورد، ما که بخیل نیستیم، نوش جان
« سخن راست از دیوانه شنو»
هروقت به خطبه های نماز جمعه گوش می دهیم پس چرا عمدتا دروغ می شنویم
« اندر جهان به از خرد آموزگار نیست»
پس آیت الله مشکینی و آخوند حسنی چی!
«افسانه حیات دوروزی نبود بیش
آنهم کلیم با تو بگویم چسان گذشت
»
یک روز شاه را از ایران بیرون کردیم
و روز دیگر هم می خواهیم شاه را با سلام و صلوات بر گردانیم.
« دیوار موش دارد موش هم گوش دارد»
و همه این موش ها هم از سربازان گمنام امام زمان هستند.
« دردهنم را وا نکن»
غذاتو دهنمه می ریزه بیرون
« تا مرد سخن نگفته نباشد»
گیر قاضی مرتضوی نمانده باشد.
اگر هم زنها سخن بگویند که خواهر شایق – نماینده مقام رهبری در میان مردم تبریز- برای انجام وظیفه حاضرند.

|

Wednesday, March 16, 2005

من نوکرخانم نه نوکر بادمجان:

آقای داراگلستان درجوابی که به من نوشته اند ببینید در پاسخ انتقاد من به مداخله امریکا در نیکاراگوئه چه می نویسند:
»از خواندن این "مختصر" شما فهمیدم که اهل طنز و شوخی هستی و نه سیاست؛ فقط یک تذکر "سیاسی" میدهم و سپس خود شما حدیث مفصل بخوانید از....
از شور بختی شما، بنده چند سالی "ساندنیست" بودم و با این جناب "دانیل اورتیگا" یا همان رهبر "محبوب" ساندنیستهاها در نیکاراگوئه کلی نشست و برخاست داشتم. این جناب دانیل دست کمی از فقهای خودمان نداشت، و از سر دختر خواندهء خودش هم نگذشت! حالا خودت حدس بزن کسی که با دخترخود زناکند، با دگران چه ها کند؟ میبینی عزیز دلم؟ شما یک چیز هائی شنیدی ولی
....«
واقعا که « تذکر سیاسی» از این کوبنده تر نمی شود! نه برادر این دکان دو نبش را تعطیل کنید. پاسخ من به ایشان این است فرض کنید که آقای اورتیگا با دختر خوانده که سهل است با مادر خود خوابیده است. این یعنی که امریکا حق دارد در امورداخلی این کشور مداخله کند!
آقای گلستان مرا به یاد آشپز ناصرالدین شاه می اندازد شما هم لابد شنیده اید ناصرالدین شاه روزی به آشپز خود گفت که بادمجان چیز مزخرفی است. و آشپز هم گفت بله قربان حق به جانب شماست. چند روزی بعد که شاه شوخ و شنگول بود گفت آشپزباشی آیا چیزی خوشمزه تر از بادمجان هم هست؟ آشپزباشی گفت بله قربان حق کاملا به جانب شماست. شاه بر آشفت که مردک من گفتم بادمجان بد است و تو گفتی حق با من است و الان هم می گویم که خوشمزه تر از بادمجان چیزی نیست وباز تو تائید می کنی. این رفتار چه معنا دارد؟ داری مرا دست می اندازی؟ آشپزباشی گفت خیر قبله عالم: آخرمن نوکر شما هستم نه نوکر بادمجان! آقای گلستان هم از منطق آشپز ناصرالدین شاه استفاده می کند!! ....

|

Tuesday, March 15, 2005

امثال و حکم لقمانعلی ( قسط هشتم)

« آدم زنده وکیل ووصی نمی خواهد»
بیخود، ما ایرانی ها هم وزارت ارشاد لازم داریم هم شورای نکبتی نگهبان که معلوم نیست از چه نگهبانی می کند!
آفتابه لگن هفت دست
شام و نهار هم مفصل، درست مثل اعتصاب غذای نمایندگان زالزالک ششم
اصل بد نیکو نگردد زانکه بنیادش بد است»
حالا تو هی بگو اصلاحات از بالا یا از پائین و یا حتی از وسط...
« ای خواجه مرو در طلب عمر که دائم»
کارت به حراست است و ساواک
« پول آدم را می رقصاند»
خارش مقعد هم وقتی دست نداری همین خاصیت را دارد
« پول داشته باش، کوفت داشته باش»
من الان 50 درصدش را دارم
« اگر صد من ارزن به سرشان می ریختی یکیش پائین نمی افتاد»
خودتان حدس بزنید که عمامه شان چقدر بزرگ بود..
« شراب خوردن پنهان به از عبادت فاش»
ولی دو تائی اش را با هم عشق است!
« آئینه هر چه دید فراموش می کند»
ما ایرونی ها آئینه بودیم و خودمون خبر نداشتیم.
« از کرامات شیخ ما چه عجب
شیره را چون کشید گفت عشق اشت...
« نابرده رنج گنج میسر نمی شود»
مگر در اقتصاد بی طبقه اسلامی!
« نه مال داشت که دزد ببره و نه ایمان که شیطان ببره»
آخوندها زودتر از شیطان دخل ایمان اش را درآورده بودند...

|

Saturday, March 12, 2005

زالزالک هفتم و بودجه بندی اسلامی

مدتی قبل وقتی در یک نوشته دیگرمدعی شدم که زالزالک هفتم بهترین زالزالک دنیاست چند تا از دوستان دور ونزدیک به من ایراد گرفتند که دارم برای زالزالک هفتم تبلیغ می کنم. حتی با گوشهای مبارک خودم شنیدم که یکی از دوستان به یکی دیگر می گفت که حیف، لقمانعلی سر پیری به استخدام جمهوری عوضی اسلامی درآمده و « رژیمی» شده والی اصلن دلیلی ندارد که این گونه از زالزالک هفتم تعریف کند. به روی خودم نیاوردم. ما از زمان اردشیر دراز دست و داریوش دراز گوش به همین شیوه جواب دیگران را داده ایم. مگر مزدک و یارانش را « اجابر و اوباشی در خدمت بیگانگان» نخوانده ایم.
باور بفرمائید از این نظر ما خیلی اصیل ایم. قبل از این که بفهمیم که می شود گردن دیگران را به خاطر عقاید اشتراکی زد، گردن شان را به خاطر بابی بودن می زدیم- پیرمردهائی مثل من باید یادشان باشد! برخلاف تهمت فدائیان نیم پهلوی که به شکل و بشیره های گوناگونی در می آیند هدف من نه نادیده گرفتن ستم بر اقلیت های مذهبی در شرایط امروز ایران، بلکه اشاره به تداوم این بربریت در همه ادوار تاریخی ماست. این خر مردرندی است که کسی گمان می کند می تواند پشت فجایع بسیار زیاد استبداد فقاهتی سنگر بگیرد و آن وقت همین فجایع گیرم به مقیاس کمتر را در همین مملکت در دوره های دیگر ماست مالی کند.
تازه مای خارج نشین مگر چی مان از حکومت های مان کمتر است.مگر نمی گویند « خلایق هر چه لایق»... و الان که الحمدالله امکانات ما خیلی زیاد شده. باهرکس که اندکی چپ می افتیم طرف اگر نوکر رژیم نباشد حتما برای امریکا کار می کند و اگر امریکائی نباشد لابد از ماموران نیمه وقت ام آی سیکس است. از همه این ها مهم تر، خدا پدرروسها را بیامرزد که سازمان کی جی بی رادرست کردندو ما توانستیم تا موقعی که شوروی سابق وجود داشت کلی « جاسوس شوروی ها» را در ایران دستگیر کنیم. الان که نه آن سیستم وجود دارد و نه آن سازمان، ولی هنوزوقتی نوشته های خیلی از «بزرگان» فرهنگی مارا می خوانید می بینید که این حضرات کشف کرده اند که ریشه استبداد درایران اگر تقصیر روسها، امریکائی ها و انگلیسی ها نباشد، حتماتقصیرآلمانی هاست. روایت اش هم این گونه است که اگر این آلمانی های نالوطی کارل مارکس را ازآلمان بیرون نمی کردند او هم نمی رفت به انگلیس و چون بیکارهم بود در کتابخانه موزه بریتانیا نشست وچند تا کتاب بی خود نوشت که به قول زنده یاد رحیمی، همه اش معلوم شد غلط است و یا اگر فرمایش آقای منتظری درست باشد که دلیلی ندارد نباشد، ما خودمان در قم این کتاب رابررسی کردیم و دیدیم که هیچ چیز تازه ندارد. ولی« بزرگان» فرهنگی ما کشف کرده اند که اتفاقا علت استبداد در ایران این است که بعضی از ایرانی ها ادعا می کنند که از عقاید کارل مارکس دنباله روی می کنند و همین ها هستند که باعث وجود استبداد درایران اند. به نظر من تردیدی ندارد که حتی پدربزرگهای همین چپ ها به زمان محمد شاه قاجار باعث شده بودند که جامعه ایران استبدادی باشد! تازه ترین مقاله در این زمینه نوشته آقای قندچی است ( در سایت اخبار روز) که اندکی زیادی شیفته خودشان هستند. من البته تضمین نمی کنم که اگر مقاله اوراخواندید حتما بفهمید که ایشان حرف حساب شان چیست؟ چون دروغ چرا! تا قبر چهارقدم بیشتر راه نیست. من یکی تردید دارم که خودش هم نوشته هایش را یک بار بخواندو اگر بخواند به راستی بفهمد که دارددر باره چه موضوعی قلم می زند. من تا وقتی که این مقاله اخیر ایشان را نخوانده بودم نمی دانستم که این چپ های ایرانی نه فقط مسبب استبداد درایران که مسئول خرابی وضعیت اقتصادی در ویتنام اند و باعث شده اند که مردم ویتنام با قایق و هر تخته پاره دیگری از ویتنام فرار کنند. واقعا که این چپ های ایرانی خیلی جنس شان خراب است. شما اگر جای آقای قند چی بودید برروی این فجایع دست نمی گذاشتید! البته ایشان نگفتند ولی من مجبورم اشاره کنم که الان برای آگاهان اقتصادی مثل آقای قندچی تردیدی نمانده است که خرابی وضعیت اقتصادی ویتنام هیچ ربطی به بمباران امریکا نداشت و ندارد. تازه پس از خاتمه جنگ هم، امریکا که اصولا کشور نازنیتی است و سیاست مردان واقعا معرکه ای دارد در هیچ مقطعی از بایکوت اقتصادی برای انتقام جوئی از ویتنامی ها استفاده نکردند. به عوض نه فقط خودشان چند برابر بیشتر از طرح مارشال برای بازسازی زمین های عقیم شده از ناپالم و بمب های نارنجی به ویتنام کمک اقتصادی کردند بلکه یقه اروپائی ها را هم گرفتند که آن ها حداقل به اندازه طرح مارشال کمک اقتصادی بکنند که کردند. ولی این چپ های ایرانی نگذاشتند آب خوش از گلوی ویتنامی ها پائین برود.
مسئولیت پذیری فرهنگی یعنی همین.
با این همه، من یکی که الان دیگر چشمهایم به زور عینک هم خوب نمی بیند به تجربه دریافته ام که چشمی کورتر از چشمی نیست که واقعیت ها را یک خط در میان می بیند.
باری بهتر است برگردم به سرحرف خودم. داشتم در باره زالزالک هفتم می گفتم که چرا می گویم بهترین زالزالک دنیاست.
دو تا نمونه دست به نقد دارم.
لابد در خبرها خوانده اید که شماری از وکلای مقام رهبری در میان مردم در این زالزالک که بهترین زالزالک دنیاست طرحی به رئیس زالزالک ارایه داده اند و تقاضای یک میلیارد تومان پول به ازای هر وکیل کرده اند که در محل ماموریت خود خرج کنند.
این از آن پیشنهادات بسیار جالب است که هر طرفش را بگیرید درست مثل استدلال بعضی از قلم زن های ما یک جای دیگرش می لنگد.
- اگر به واقع می خواهند این پول را در محل ماموریت خود خرج برنامه های عمرانی بکنند که یکی نیست به آنها بگوید شما به فرمان رهبر معظم بخشی از قوه مقننه هستید یعنی بایدهمان گونه که به شما دستور می رسد « قانون گزاری» کنید و مملکت اگرچه شهر هرت است ولی این قدرهم شهر هرت نیست، یعنی برای خودش قوه مجریه دارد که باید در این راستا کوشش بکند. این فضولی ها به شما نیامده است.
- و اما اگر برنامه دیگری دارندو می خواهند این پول را بالا بکشند که آدم به ولی نعمت خویش – یعنی به مقام معظم رهبری- به این شیوه دروغ نمی گوید. گناه دارد. رک و راست به دفتر ایشان نامه ای بنویسید و حتی خواستید طوماری بفرستید که از این بخوربخور شما هم سهم خودتان را طلب می کنید. آن یک چیزی، این کار شما با شیوه کار در این جمهوری عوضی هم خوانی دارد و هیچ مشکلی هم ایجاد نمی کند.
لابددرجامعه قسط اسلامی ایران، این اقشار آسیب پذیر هم سهمی دارند که باید به آنها برسد!
حالا که دارم صحبت از بخور بخور می کنم پس اشاره کنم که زالزالک هفتم ظاهرا کمیسیونی دارد به نام کمیسیون تلفیق که لابد وظیفه اش این است که ارقام بودجه را با نیازهای مملکت « تلفیق» بدهد. و آنها هم بدون این که یک لحظه از « اصول» خود غفلت کرده باشند دقیقا همین کار را کرده اند.
بودجه شورای نگهبان که نزدیک به 7.5 میلیارد تومان بود به همت کمیسیون تلفیق با بیش از 100 درصد افزایش 15.6 میلیارد تومان شد. هزینه های بسیج که 79 میلیارد تومان بود با 100 میلیارد تومان افزایش به 179 میلیارد تومان افزایش یافت. به بودجه 191
میلیارد تومانی دادگستری هم فقط 100 میلیاردتومان اضافه کردند. نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها که بودجه اش کمتر از 5میلیاردتومان بود بیش از دو برابر شد یعنی 5 میلیارد تومان به آن اضافه کردند. صدا و سیما 55 میلیاردتومان اضافه دستخوش گرفت و دفتر مرکزی ائمه جمعه هم که درطرح دولت سهمیه ای نداشت، 10 میلیاردتومان توانگر تر شد تا بتواند برای حمل ونقل نمازگزاران اتوبوس های بیشتری کرایه کند و علاوه بر چلوکباب به نمازگزاران دوغ آبعلی هم بدهد. از طرف دیگر، به نظر می رسد که زالزالک هفتم دارد شرایط را برای ریاست جمهوری یک آیت الله زن آماده می کند چون بودجه حوزه علمیه خواهران که فقط 1.7 میلیاردتومان بود، 2.4 میلیارد تومان افزایش یافت که خواهران بیشتری به این حوزه ها بروند و انشاالله در اولین فرصت ممکن وقتی یکی شان آیت الله شد بتواند در انتخابات صددرصد آزاد ریاست جمهوری شرکت کند. تنها انتقاد من به دولت این است که برای ستادامر به معروف و نهی از منکربودجه ای در نظر نگرفت و این کمیسیون تلفیق هم به خاطر نفوذ عناصر مشکوک بودجه آن را فقط 400 میلیون تومان افزایش داد. من نمی دانم با این مبلغ چه تعداد چماق دار و یا قمه دار می توان استخدام کرد و اگر قرار باشد با فرمان مقام معظم رهبری داشتن ریش برای مردان اجباری شود آیا این میزان ناچیز برای استخدام کادرهای ورزیده اندازه گیری ریش به میزان کافی کفایت می کند یا این که این امر مقدس باید هم چنان از بودجه سری وزارت ارشاد تامین مالی شود. این افزایش هزینه ها چند تا حسن دارد.
یکی این که برای اولین بار در این 26 سال یک مجلس دلسوز و آباد گر و اصول گرا به مسایل اساسی جامعه توجه کرده و برآن اساس بودجه ریزی کرده است. مخصوصا باید از این کمیسیون به خاطر افزودن بر بودجه شورای نگهبان ودادگستری و بسیج تشکر کرد. چون شورای نگهبان می تواند با بودجه بیشتر انتخابات را صددرصد اسلامی نماید که باعث صرفه جوئی ارزی می شود و احتمال دارد به حال نشر مفید باشد. من فکر می کنم شورای نگهبان باید بدون شرمساری به مردم ایران اعلام کند که هر کس که می خواهد نماینده مقام رهبری در زالزالک های بعدی باشد باید با مراجعه به یکی از دفاتر شورای نگهبان فرم تقاضا را پر کرده و به همراه 5000 تومان هزینه ثبت نام به نزدیک ترین دفتر تحویل دهد. شورای نگهبان با بررسی فرم تقاضا نمایندگان مقام معظم رهبری را تعیین کرده و نمایندگی را به آنها ابلاغ می کند. خوبی این شیوه کار این است که دیگر رای گیری لازم نیست و از طرف دیگر، به حساب کشورهای استکباری ما تیلیغ انتخاباتی هم نخواهیم داشت که باعث اتلاف منابع زیادی می شود و تازه معلوم نیست آنهائی که مورد توجه شورای نگهبان هستند به نمایندگی مقام معظم رهبری برسند. صرفه جوئی در کاغذ- چه برای اخذ رای و چه در تبلیغات- موجب کاهش واردات کاغذ شده و صرفه جوئی ارزی به دنبال خواهد داشت. یعنی از هرطرف که نگاه می کنید این افزایش بودجه از سوی کمیسیون تلفیق به نفع اسلام ناب محمدی است. از سوی دیگر، دادگستری هم می تواند با بودجه بیشتر و استخدام شماره بیشتری بازپرس و قاضی و تعزیرگر، سریع تر روزنامه نگاران خاطی را که قلم می زنند به مجازات اسلامی شان برساند. اگر ازبودجه اضافه بیاید، می تواند آن را صرف جلب و تعزیز وبلاگ نویسان بیشتری بکند. مگر در زمان پیغمبر اکرم وبلاگ وجود داشت که الان در جمهوری اسلامی ایران این همه جوان و پیر به جای این که نماز بخوانندو یا در دعای کمیل شرکت کنند، می نشینند و وبلاگ نویسی می کنند.
افزودن بودجه بسیج آن قدر فایده اسلامی دارد که نمی دانم از کجا شروع کنم. اگر بسیج نبود، خوابگاه های دانشجوئی ما ام القرای کفر واستکبار می شد. با افزوده شدن شماره دانشجویان و شماره خوابگاهها، به تعداد بیشتری سربازان گمنام امام زمان نیاز مندیم که هم چون سد سکندر در برابر تهاجم فرهنگی کفار ایستادگی کند.
البته این کار کمیسیون تلفیق یک اشکال خیلی کوچک دارد. گور پدر آن کسی که قرار است درپی آمد بالماسکه انتخابات که قراراست با شرکت 2626 نامزد برگزار شود به ریاست جمهوری برسد. می خواهد آقای رفسنجانی باشد یا آقای کروبی و یا آقای لاریجانی، دولت آینده باید این هزینه ها را بدون افزودن بر قیمت خدماتی که به مردم ارایه می دهد تامین مالی کند.
اگرچه از علم اقتصاد و مسایل مالی سررشته ای ندارم ولی فکر می کنم دولت آینده می تواند دست به دو تا کار بزند.
- سهام مقبره شاه چراغ را درشیراز و مقبره امام رضا در مشهد و حضرت معصومه را در قم و هم چنین شاه عبدالعظیم را از طریق بورس تهران و سازمان خصوصی سازی به بخش خصوصی واگذار کرده و درآمدهای حاصله را در این راه های خیر خرج کند.
- راه سریع تر این که می تواند توبره گدائی به دست گرفته همان گونه که با منتهای کاردانی و درایت میزان بدهی خارجی را در سال گذشته 7 میلیارددلار بیشتر کردند در بازارهای مالی بین المللی 10 میلیارددلاردیگر قرض بگیرد. اگر نصف آن را برای روز مبادا به حساب های شخصی شماری از بزرگان در خارج واریز کنند با دلار 900 تومانی، 5 میلیارد دلار بقیه را می توان به 4500 میلیارد تومان وجه ریالی تبدیل کرد که در آن صورت کمیسیون تلفیق حتی می تواند بودجه ستاد امربه معروف و نهی از منکر و حوزه های علمیه خواهران را چند برابر کند تا از نظر زنهای مجتهد بیش از این در مضیفه نباشیم. حتی می تواند بودجه دفتر مرکزی ائمه جمعه را چند برابر بیشتر کند تا مسئولان بتوانند به نمازگزاران علاوه بر چلوکباب و دوغ آبعلی، عیدی هم بدهند.
انشاالله....
لقمانعلی
نمی دانم چند روز مانده به عید!
مدینه گفتی و کردی کبابم! نمی دانم الان هم با این گرانی که اخبارش را می خوانیم همان پرخوری ها ادامه دارد یا اندکی کمتر شده است؟ ( یکی نیست به من بگوید مرد: مگه تو فضولی!)

|

Wednesday, March 09, 2005

بی دقتی در برداشتن زیر ابرو!

در زمانهای قدیم با اینكه دین و ایمان درست و حسابی نداشتم ولی از دروغ گفتن، دروغ چرا بگویم ، می ترسیدم . گاه البته اتفاق می افتاد كه از ترس دروغ می گفتم . دلیل اصلی و اساسی ترس من هم این بود كه به من گفته بودند دروغگو دشمن خداست و من می ترسیدم با خدا كه نمی دانستم كجاست ولی می گفتند همه جا هست و هیچ جا نیست ، دشمنی كنم . از بركت سر جمهوری اسلامی ، خوشبختانه این ترس من فرو ریخت . چون دیدم كسانی كه خود را نماینده خدا در زمین می دانند ، به راحتی نوشیدن آب دروغ می گویند .
به نظرم این گونه می آید که اصلا در جمهوری عوضی اسلامی، دروغ گفتن خیلی مد شده است. از وزیر ووکیل تا امام جمعه و مرجع تقلید، بدون این که لحظه ای ملاحظه خدا را بکنند، راست نمی گویند. تائید نمایندگان زالزالک هفتم از سوی امام غایب یادتان نیست! با این حساب خودتان قضاوت كنید. یكی از این نمایندگان در زالزالک اسلامی (یکی دو دوره قبل تر) گفته است : « اگر قرار باشد یك كشور در دنیا وجود داشته باشد كه به حقوق انسان ها احترام بگذارد و آن را رعایت كند نظام جمهوری اسلامی است . چرا كه اسلام ارزش فوق العاده ای برای انسانها قائل است » [i]
. البته اگر این انسانها بخواهند كتاب فروشی بكنند و مثل " مرغ آمین " دائما آمین آمین بگویند ، یا مثل «روشنگران» به خیال خودشان روشنگری کنند، خونشان پای خودشان است . این جا یك مملكت اسلامی است ! جای این جور بچه بازی ها نیست كه هر كس دلش خواست برود و از ادارة استكباری « ارشاد » جواز بگیرد و برای ما كتاب در بیاورد. « حزب الله » به فرموده بنیان گذار انقلاب بیدار است و هوشیار و به صدای بلند هم فریاد می زند : همه بخوابید ، همه بمیرید ، كه ما بیداریم و هوشیار ، كورش هم اگر خواست بخوابد، خوب بگو بخوابد ! باری ،
برای پیاده كردن این « ارزش فوق العاده » از یك سو ولایت مطلقه فقیه را داریم و از سوی دیگر هم مقام شامخ مرجع تقلید را كه به بقول یكی از پژوهشگران دارالعلم قم : « علاوه بر لزوم تبعیت از احكام حكومتی ولی فقیه باید در امور سیاسی و اجتماعی نیز از ولی فقیه .... تقلید كرد و در امور عبادی و فردی از فقیه جامع الشرایط اعلم در استنباط تقلید نمود »[ii]
پس تا به همین جا باید روشن شده باشد كه صحبت از لزوم تبعیت است و تقلید، ولی سئوال این است كه انسانی كه « ارزش فوق العاده ای دارد» مگر دلقك است كه از كسی تقلید كند ؟ ولی اما مسئله بسیار ساده تر از این حرفهاست . یكی دیگر از این نمایندگان پاسخ می دهد : « جواب این است كه مردم كه خودشان كه پیامبر و امام نیستند و نمی توانند آیات و روایات را آنطور كه باید استخراح نمایند. لذا باید از اهل فن كه مجتهدین هستند تقلید كنند »[iii]
حرف های كفر آمیز نزنید كه اگر عدم صلاحیت مردم ناشی از پیغمبر نبودن و یا امام نبودن آنهاست كه همین دلیل مجتهدین را هم فاقد صلاحیت می كند . زبانم لال ، مگر مجتهدین پیغمبر هستند یا امام ؟ می فرمائید ، اهل فن . خوب قبول ، ولی فن چی ؟
یكی دیگر از این نمایندگان دلیل به ظاهر موجه تری ارائه می دهد. او می گوید : « در مسائل اسلامی و اعتقادی هر كسی نمی تواند حیطه كامل روی مسائل داسته باشد » و بعلاوه « از آنجائیكه وسعت زیادی دارد لذا هر كسی نمی تواند تخصص در آن پیدا كند » و چون چنین است ، پس « الزاما باید مقلد باشد و از كسی تقلید كند » [iv]. اگر داستان « وسعت زیاد » درست است و اگر مقوله « تخصص » هم صحت دارد، این دو نافی یك دیگرند. یعنی وقتی صحبت از تخصص می شود دیگر نمی توان هم زمان از همه چیز دانی سخن گفت. پس مقوله مقلد بودن و تقلید كردن را باید به همان داستان « الزام و اجبار » مرتبط دانست . یكی دیگر از نمایندگان خدا بر روی زمین اما داستان جذابی می گوید. به نظر او بر امت اسلامی لازم است كه در زمان غیاب امام عصر « برای رفع نیازهای خود و كسب تكلیف در حوادثی كه رخ می دهد و حكمش در كتاب نیست و فقط با یك تحقیق و استنباط می توان آن را یافت دنبال كسی باشد »[v]. من اگرچه تحقیق زیادی نكرده ام ولی استنباط می كنم كه این نماینده آخری آمد زیر ابرو بر دارد، زد چشم خودش را كور كرد. یعنی برای جا انداختن الزام واجبار ، « كامل بودن » كتاب را منكر شد. یعنی به قول ایشان، « مسائلی هست كه حكمش در كتاب نیست »...
من هیچی، به نظر شما درست است که کسانی از این حرفها بزنند؟ آنهم فقط برای این که چند صباحی در این دنیای فانی بر گرده مردم سوار بشوند! به غیر از این، این گونه حرفها چه انگیزه دیگری دارد؟ من دیگر دارم یواش یواش می ترسم. اگر علاقمندید و حوصله دارید ، خودتان این « تحقیق » را ادامه بدهید.
[i] رسالت ، 2 اسفند 1372 ، ص 2
[ii] سيد مهدي باقري : مرجعيت و ولايت ، ويژه نامة رسالت ، آذر 1372، ص 9
[iii] آيت الله اميني ، همان منبع
[iv] آيت الله مكارم شيرازي ، همان منبع .
[v] آيت الله سبحاني ، همان منبع.

|

Sunday, March 06, 2005

اقتصاد پازیتیو بالدار...

از شما چه پنهان در ايران اسلامي خيلي خبر ها هست كه يك هزارم آنهم به گوش بقيه دنيا نمي رسد و دنيا در نتيجه از بسياري از دست آوردهاي انقلاب اسلامي بي نصيب مانده است. اجازه بدهيد به نمونه اي اشاره بكنم. استاد اقتصاد خوانده اش در بخش يادداشتهاي اقتصادي يكي از روزنامه هاي صبح تهران مي نويسد : « از زماني كه اقتصاد پوزيتيو
( Positive )
از اقتصاد نورماتيو جدا شد و نداي " اقتصاد خالي از ارزش ها " را سر دادند ، از هما ن موقع بال معنويت اقتصاد شكست و " اقتصاد آزاد " انسان را از چارچوب دين به " ظلمت بي ديني " سوق داد »[i]
به دلتان بد نياوريد ! منهم كه گاه فكر مي كنم باآموزش از نوشته های آقای دکتر غنی نژاد از آدام اسميت و ريكاردو و مالتوس ,و مارکس هم بيشتر اقتصاد مي دانم ( منهم اگر ندانم ایشان خودشان که می دانند!) ، جمله بالا را نمي فهمم. از استاد اقتصاد خودم كه صد برابر من اقتصاد مي داند، جريان را پرسيدم ، از زور ناراحتي زد زير گريه و در حاليكه مثل خواهر زادة لوس و ننر من به سكسكه افتاده بود ، گفت : دين و بي ديني به اقتصاد پوزيتيو و نورماتيو چه ربطي دارد ؟ بعلاوه اين دو شاخه اقتصاد كه هميشه از يكديگر جدا بودند. بعد مكثي كرد و ادامه داد : استاد اقتصاد دان ايراني كه مسلمان و خداترس هم هست لابد چيز هائي مي داند كه من نمي دانم. گفتم مگر نمي داني كه « اقتصاد اسلامي با دو بال معنويت و ماديت همان نسخه شفابخش بشريت و يكي از ارمغان هاي ذي قيمت انقلاب اسلامي است »
[ii] با قيافه اي حق به جانب گفت : مگر اقتصاد اسلامي پرنده است يا جامبو جت كه بال داشته باشد ؟ گفتم نه بابا جان : بال ماديت
داشتن يعني اينكه در اقتصاد اسلامي حتي سلام و عليك كردن هم خرج دارد. در هر كوچه و پس كوچه اي هم يك " صندوق صدقه " گذاشته اند كه اگر روزي با كسي سلام و عليك نكردي، وجوه مربوطه را در اين صندوق ها بريزي . به قول شاعر :
تا تواني بده ، بگـــــير وجـــوه
رسم ما اين و اين خجسته مرام
كارها لنگ و زندگيست به كـام
كــار بي رشوه كي شود انجــام
بال معنويت هم نشانه اش اين كه جزو اولين كارهائي كه جمهوري اسلامي كرد ايجاد « بنياد شهيد » بود كه اگر خداي نكرده كسي تصادفا در راه اسلام به شهادت رسيد از پيش بداند كه بنياد معتبري هم هست كه وظيفه اصلي اش « پراكندن عطر شهادت در جامعه » است . از آن گذشته، جمهوری اسلامی که نمی تواند برای زندگان کاری بکند- حالا می خواهد اشتغال باشد یا مسکن و یا هزار و یک درد بی درمان دیگر. و اما در بدو شكل گيري بنياد كه : « به قبل از آغاز جنگ تحميلي باز مي گردد كسي نمي دانست كه آيا جنگ اتفاق مي افتد و در صورت وقوع چه تعداد شهيد خواهيم داشت »[iii]. از آن گذشته چون در هيچ نظامي معنويت آنقدر كه در جمهوري اسلامي مهم است مهم نيست ، طبيعي است كه جمهوري اسلامي نتوانست از جائي « الگو بگيرد ، كيپه برداري كند » و چون « در نظامهاي ديگر دنيا الگوئي از بنياد شهيد » نبود در نتيجه در اول كار، بنياد « نتوانست به درستي خودش راضابطه مند كند ». ولي در شرايط بعد از جنگ و « كاهش تعداد شهدا » مجالي فراهم آمد تا بنياد وظيفه اصلي خويش را در « پراكندن عطرشهادت » باز شناسد. بعضي از شبه مسلمانان غرب زده در مقاطعي كوشيدند بنياد را از مسير اصلي اش منحرف كنند و پيشنهاد پراكندن اودكلن شهادت را كردند كه با موضع گيري قاطعانه بنيانگذار انقلاب اسلامي و اميد مستضعين و قائد اعظم و پشتيباني همه جانبة فضلاي شوراي فقها و علماي دارالعلم قم اين توطئه استكبار جهاني در نطفه خفه شد. استاد من در حالي كه حسابي گيج شده بود سرش را به پائين انداخت و رفت .
[i] رسالت ، 21 بهمن 1372، ص 23
[ii] همانجا
[iii] رسالت 21 اسفند 1372 ص 12

|

بالاخره رشوه بدهیم یا ندهیم؟

داشتم روزنامه هاي قديمي را ورق مي زدم. يكي از كارشناسان عقيدتي در ايران نوشت : « گرچه عامل اصلي رشوه فساد اخلاقي و عدم ايمان به خدا و روز جزاست . ولي قوانين سخت و دست و پا گير موجب مي شود كه مردم براي فرار از قانون متوسل به پرداخت رشوه شوند » . و همو ادامه مي دهد : « پرداخت رشوه به صورتهاي مختلفي انجام مي گيرد...... به عنوان هديه ، گاهي به اسم پورسانتاژ و حتي گاهي هم در قالب مديحه سرائي وتعريف »[i]. پيش خودم گفتم خوشبختانه در مرام ما ايراني ها اصلا مديحه سرائي وجود ندارد . چه در گذشته و در حال ما حتي يك كلمه هم مجيز كسي را نگفتيم . براي ما شاه و وزير، آخوند و آيت الله ، وزير و وكيل اصلا و ابدا با يك آدم معمولي كوچه و بازار تفاوت نداشت و ندارد . حرف مرا قبول نداريد به نشريات و كتابها مراجعه كنيد ! اگر يك مورد پيدا كرده ايد كه خلاف عرايض مرا نشان بدهد ، هر چه بگوئيد بالاي سر من . در اين عالم هپروت خودم بودم كه در همين روزنامه چشمم افتاد به رهنمود يك كارشناس امور تربيتي به پدر و مادرها : « به مناسبت هاي به موقع ( جشن هاي مذهبي ) او ( بچه ) را ببوسيد و هديه اي هر چند ناچيز به او بدهيد تا هم مذهب براي او جا بيافتد و هم علاقه اي در او ايجاد و بيشتر شود » [ii]. سئوالي كه براي من پيش آمده اين است كه اگر اين بچه وقتي بزرگ شد ، آدمي بشود كه بدون حق حساب و هديه ( رشوه ) جواب سلام آدم را ندهد ، گناهش به گردن كيست ؟ به علاوه من كه به راستي گيج شده ام . گرفتن رشوه يا هديه هم نشانه « عدم ايما ن به خدا و روز جزاست » و هم باعث « جا افتادن مذهب » مي شود ! شما خودتان انصاف بدهيد . من ِ گزارشگر به باورهاي اسلامي مردم اهانت مي كنم يا يكي از اين دو كارشناس ؟
[i] به نقل از رسالت 30 بهمن 1372،‌ص 6. همين جا ياد آوري كنم كه به غير از آنچه در داخل « » مي آيد مسئوليب بقيه مطالب با نويسنده اين گزارش است .
[ii] رسالت ، 19 اسفند 1372، ص 11

|

Thursday, March 03, 2005

امثال و حکم لقمانعلی ( قسط هفتم)


« پلوی معاویه چرب تر است»
والله جوجه کباب اش هم بد نیست.
« تغاری بشکند ماستی بریزد، جهان گردد به کام کاسه لیسان»
با این همه کاسه لیسی که ما داریم یک تغار کافی نیس.
« شتر دیدی ندیدی»
بابا جان، پس این دیه صد تا شتر را چیکار کنیم؟
« باسیلی صورت خود را سرخ نگه می دارد»
نه بابا از پیش قاضی مرتضوی برمی گردد.
« عقل که نیست جان درعذاب است»
ولی نه جان خودشان. خودش یارو که حالیش نیس
«ازماست که برماست»
نه داداش به ما چه ربطی داره! خارجی ها توطئه کردن.
به ایرانی گفتند« مارگزیده از ریسمان سیاه وسفید می ترسد»
با تعجب گفت: مار دیگه چی چیه؟
«تا خم شده ای بار گذارند به پشتت»
بار اشکال نداره، کونم نذارن
«نشاشیدی شب درازاست»
به سرمبارک شما خیلی هم شاشیدیم. .
« خواهی نشوی رسوا»
تو هم بیاو راجع به رفرراندم انشاء بنویس
« حق گوی اگرچه تلخ باشد»
بعدش تو رو می بریم مهمونی هم
می تونی بری اوین یا اگه نخواسی می بریمت گوهر دشت
« ده انگشت را خدابرابر خلق نکرده»
خیلی هم خوب کرده، اگر همه انگشت ها اندازه انگشت شست بود
دماغمون را چه جوری پاک می کردیم!

|

Wednesday, March 02, 2005

امثال و حکم لقمانعلی ( قسط ششم)


« ای فلک به همه منقل دادی به ما کلک»،
به ما هم منقل بده ولی قربون دستت بافورش یادت نره.
« بدبخت اگر مسجد آدینه بسازد»،
موقوفاتش را اگرامام جمعه نخورد حتما نماینده رهبر می خورد..
«ریش و قیچی هردو دست شماست»،
بابا جان ریش مارو اندازه بگیر بزار بریم پی کارمون
« کبوتر با کبوتر باز با باز»،
تو نیکی می کن و در دجله انداز
« زن نداری غم نداری»
اینه به آدمای چندزنه بگین.
« از صد زبان زبان خموشی رساتر است»،
پس بگوچرا در ایران روزنامه ها را می بندیم
«کرم درخت ازخود درخت است»
فقط درخت های ماست که کرم هایش وارداتی است.
« گوسفند به فکر جان است قصاب به فکر دنبه»
من و هادی جان خرسندی هم به فکر کلسترول
« از مکافات عمل غافل مشو»
اگر هم شدی، اشکالی نداره. دم آقای مشکینی را ببین او به امام زمان خبر می دهدو همه چی درست می شه.
« با کدخدا بساز ده را بتاز»
با امام جمعه بسازی احتمال موفقیت بیشتره

|

Tuesday, March 01, 2005

در حاشیه نامه سرگشاده....

یکی دوروزبود که می خواستم خودم را به مریضی بزنم و نروم به مغازه و در خانه بمانم و وبگردی کنم. که بالاخره امروز توفیق یاری کرد. دیروز که در این آباد شده برف زیادی باریده بود پایم لیز خورد و مچ پایم در رفت. و الان هم با پای باند پیچی شده، بعد از وب گردی دارم این چند کلمه را می نویسم. دریکی از سایت ها دیده ام که نامه سرگشاده ای چاپ شده است که امضاء کنندگان گوناگون، ایرانی و غیر ایرانی از جهانیان خواستند مخالفت خود را با حمله نظامی احتمالی امریکا به ایران اعلام کنند. بعد دیدم که آقای داراگلستان و حضرت استادی میرفطروس در این باره دو یادداشت منتشر کرده اند که هرکدام بسیار خواندنی است. این یادداشتها چند نکته برجسته دارد:
- اولا شما از کجا می دانید که مردم ایران با حمله امریکا به ایران مخالف اند؟ از این ایراد بهتر! همین را بگو!
- چرا در این نامه سرگشاده به جهانیان، که در باره حمله احتمالی امریکا به ایران است به جمهوری عوضی اسلامی فحش خواهر و مادر نداده اید.
و حصرت استادی میرفطروس هم ایراد گرفته اید که چرا خواهان انجام رفرراندم نشدید.
من با درس آموزی از یادآوری های این آقایان چند تا پیشنهاد دارم.
- برای این که اثر سوء این نامه سرگشاده برطرف شود و خدای ناکرده کسی مزاحم آقای بوش در حمله احتمالی اش به ایران نشود آقای گلستان یا حضرت استادی میر فطروس نامه سرگشاده ای به آقای بوش یا خانم رایس بنویسند- چیزی شبیه به نامه ای که دبیر کل حزب دموکرات کردستان نوشت- و آقای بوش را به جان مادرشان قسم بدهند که حتما در اسرع وقت به ایران حمله کنند. حیف است کشور عراق به این صورتی که هرروزه در تلویزیون مشاهده می کنیم آباد و آرام و امن باشد ولی ما د رایران از این موهبت بوش داده بی نصیب بمانیم.
- برای این که اثر این نامه زیاد باشد من پیشنهاد می کنم در زیرش پس از امضای خود بنویسند و امضای 70 میلیون ایرانی دیگر
- بعلاوه برای این که حضرت استادی میر فطروس بیش از این دلخور نشوند به عقیده من بد نیست که ما یا روزهای فرد یا زوج هر هفته رفراندم برگذار کنیم. البته می توانیم برای اینکه تنوعی در کارمان باشد یک هفته روزهای فرد و هفته دیگر رفراندم را در رورزهای زوج برگزار کنیم. - اصلا هم لازم نیست که ناظران بین المللی به ایران بیایند. خود شورای « دموکراتیک»نگهبان در عمل نشان داده است که برای نظارت بر این امورقابلیت های زیادی دارد. اگر بتوانند نتیجه رفراندم را مثل انتخابات زالزالک هفتم( همان مجلس قدیمی) برگزار کنند همه مشکلات ما حل خواهد شد. البته چون قرار نیست نماینده ای انتخاب کنیم دیگر بوی بد از آنها بلند نمی شود که دماغ آقای جنتی را آزار بدهد. ( دروغ چرا آن بوی بد، آقای جنتی به این خاطر است که زانتیائی که نمایندگان محترم گرفته بودند موتورش تنظیم نبود و خیلی زود به روغن سوزی افتاده است)
من از همین الان، در سلامت کامل عقل پیشنهاد می کنم که پس از حمله امریکا به ایران، حضرت استادی میر فطروس به ریاست جمهوری و آقای دارا گلستان هم نخست وزیر بشوند. چون این گونه که از قرائن بر می آید هم ا زخواسته ها و نیازهای مردم ایران خیلی خوب با خبرند و هم این که زبان دیپلماسی بین المللی را فوت آب اند.

|

Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com