تلخ نویسی های لقمانعلی:

Saturday, October 24, 2009

پیش به سوی هدفمند کردن « رایانه ها»!

عمه خانم گفت لقمان « هدفمند کردن رایانه ها» یعنی چی؟ می خوان با رایانه چیکار بکنن؟ گفتم والله دروغ چرا خبر ندارم. می دونم وقتی رایانه مشکل پیدا می کنه اونو « فورمت» می کنن یعنی هرچی روش هس رو پاک می کنن و بعد از نو همه برنامه ها رو روش سوار می کنن ولی نمی دونم هدفمند کردن اون یعنی چی؟ گفت والله این حاجی آقا لک لک امام جمعه تهرون امروز چند بار گفت هدفمند کردن رایانه ها یعنی عدل و عدالت و من سرآخر نفهمیدم گوز به شقیقه چه ربطی داره!گفتم درس می گین ربطی نداره ولی فکر می کنم حاجی آقا فرق « رایانه » و « یارانه» رو نمی دونه! تقصیر نداره، آخه حاجی اقا دوکلاس بیشتر سواد نداره .... و عمه خانم خندید.

|

Friday, October 23, 2009

ملجا و پناه مردم از « عقب»!

عمه خانم گفت نمی دانم چه حکمتی است که آدمها درزمان معزولی خیلی آزادیخواه می شوند و همین که به قدرت می رسند، ازچپ وراست پاچه مردم را می گیرند. پرسیدم عمه خانم منظورتان چه کسی است! گفت هیچ کس خاصی را مد نظر ندارم ولی تو جوانی و یادت نیست، خمینی وقتی که درپاریس بود، آن قدر ژست های دموکراتیک می گرفت و وعده های چاخان می داد که همه آزادند حرفهای شان را بزنند، که من نگران بودم اگر سرکار بیاید و به این وعده ها عمل کند لابد ایران را لهو ولهب بر می دارد. ولی وقتی آمد نه فقط نرفت خیر سرش به قم که آداب نجاست و طهارت درس بدهد و نه فقط همه وعده هایش پوچ بود، بلکه چپ و راست هم هرکس را گیر آورد داد دم تیغ. مسلمان، مارکسیست، شاه پرست، شیطان پرست، توده ای، ضد توده ای، مسیحی، کلیمی، بهائی، حالا شده کار این موش مرده! آن موقع که خرش می رفت، دستور داد طفلک سحابی را « ادب» کنند و چنان بلائی به سر پیرمردآوردند که تا مدتها پلکهایش بالا و پائین می پرید و حرف زدنش یادش رفته بود ولی الان که یواش یواش پشم و پیله خودش دارد می ریزد- یعنی به واقع دارند برایش می کنند- بر« لزوم اطلاع رساني آزاد و بدون سانسور از وقايع و مسائل كشور » تاکید می کند. گفتم عمه خانم ولی یادت باشد که نیش عقرب از ره کین نیست. اخمهایش رفت تو هم و پرسید، بچه چرا حرفهای بالاتر از دیپلم می زنی که من نمی فهمم. سرراست حرف بزن گفتم، درهمان جلسه، او هم چنین گفت «روحانيت در طول تاريخ ملجا و پناه مردم بوده و هروقت قدرت به مردم ستم روا مي داشته روحانيت در كنار مردم قرار داشتند». عمه خانم که حسابی عصبانی شده بود با غضب گفت آره ارواح عمه ات.... شیخ فضل الله را برای چی درزمان مشروطه دارزدند؟ از آن گذشته، یکی نیست به این مردک کذاب بگوید که ملجا مردم بودن بخورد به فرق سرت، دراین سی سال که « روحانیت» از پس و پیش مردم هم نگذشته است! آن وقت توی کذاب می گوئی که ملجا و پناه مردم!
نمی دانستم در جواب عمه خانم چه بگویم؟

|

Wednesday, October 21, 2009

محاوره من و عمه خانم درباره « اسلام امریکائی»

به عمه خانم گفتم که عاقبتت را دریاب
بیا نماز وروزه بخر
تا که درقیامت دور
شفاعنی بشود از تو دربارگاه خدا
و عمه خانم گفت
نماز و وروزه مگر قابل خریدن شد؟
خدا که پولکی بشود پس چه شکوه ای داریم!
که بندگان خدا بنده طلا بشوند!
برای این که تو از قافله نمانی باز،
بیا دعا بخریم
و حال نوبت من بود
که با خنده زیر لب گفتم
عجب زمان بدی داریم
که اسلام هم به مثل پیرهن و زیرجامه های کتان
پولکی شده ست!
مگر نگفته، نمی گفتند که اسلام ناب
حاکم ماست!
چقدر ناب و تماشائی است!
به سرزمین فرنگی
که اسلامشان محمدی هم نیست،
کسی خدای خودش را کجا به زر فریب دهد؟
و هردو خندیدیم....

|

Saturday, October 17, 2009

کبابی ایران!

عمه خانم پایش را کرد تویه کفش که لقمان بیا دعا کنیم که بهشت و جهنم دروغ باشه! گفتم عمه خانم شما هم مثل این که سرپیری بیکار شدین و گیر می دین. گیرم دروغ باشه یا راست باشه تا اون موقع کی مرده و کی زنده! گفت نه خنگ خدابه شیوه ای که آخوندها وسیاست مدارا دارن هر روزه دروغ می گن و تازه دروغ های کوچیک هم نه، دروغ های بزرگ هم می گن من فکر می کنم باید اسم جهنم رو اگه راس باشه بزاریم « چلوکبابی جمهوری اسلامی» یا « کبابی ایران». وقتی تعجب منو دید عمه خانم ادامه داد، خامنه ای راس می گه، نه! جنتی دروغ نمی گه! تا دلت بخواد.احمدی نژاد که قسم خورده راس نگه! رحیمی، کردان، دانشجو، هاشمی،متکی، حسین شریعتمداری، کاوه اشتهاردی، رئوسای موتلفه و بعد رویش را کرد به آسمون و گف والله من به هرکی که نگاه می کنم به نظرم می آد یه سیخ کباب از ماتحتش زده بیرون....،
رفتم جلو و سرعمه خانم رو بوسیدم...

|

Wednesday, October 14, 2009

اندرنبودن عقل و عذاب جان!

دیدم باز عمه خانم عصبانی است و به زمین و زمان فحش می دهد. پرسیدم عمه خانم باز چی شده! این قدر عصبانیت و استرس برای سلامت شما خوب نیس. گفت بروبابا کدوم سلامت! برنج سمی که نمی خوردیم که به خوردمان می دهند. گوشت بزهای مریض افغانی را به جای گوشت گوسفند به ما قالب نکرده بودند که حالا می کنند. گازوئیل خالص که تنفس نمی کردیم که حالا می کنیم. حالا هم که این مردک با پیشنهادش می خواد مملکت را بهم بریزه. فکر کردم منظور عمه خانم احمدی نژاد است وانگار که خودش فهمیده باشد گفت منظورم آن مردک اعظم نیست. مرتضي طلايي را می گویم. پرسیدم خوب مگر چی شده عمه خانم! سردار طلائی که رئیس کمیسیون فرهنگی شورای شهر تهران است را می گوئی. با غضب گفت آره مگر نمی دونی این مردک پیشنهاد کرده که بانک مرکزی اعلامیه بدهد و اسکناس های شعار نویسی شده را باطل کنند گفت خوب این که مسئله مهمی نیست. گفت چی می گی مهم نیس. آخه این خرا نباید اول فکر کنن و بعد حرف بزنن. آخه این برنامه عملی هس که این مردک به بانک مرکزی پیشنهاد می کنه! گفتم خوب چرا عملی نباشه. عمه خانم نگاه عاقل اندر سفیهمی به من کرد و گفت با این همه پولی که چاپ کرده و به این اقتصاد تزریق کردن یعنی تو می گی کارمندای بیچاره بانک ها باید کار وزندگی اش رو ول کنه و دونه دونه این اسکناسها راورانداز کنن تا روش شعار نباشه! یعنی تو می گی همه این ماشین های شمارش پول را باید بیندازیم دور. از آن گذشته مگه بهت نگفتم من دیروز با یک راننده تاکسی دست به یقه شدم. چون وقتی به مقصد رسیدم متوجه نشدم اسکناسی که بهش داده بودم یک گوشه اش رو یکی با یک ماژیک سبز رنگی کرده بود اصلن شعارهم نداشت ولی راننده گف حاجیه خانم قبول نمی کنم- من عیالوارم و دخل و خرج نمی کنم اگه ممکنه یه اسکناس دیگه بده گفتم بابا این که شعار نیس گفت مگه نمی دونین حاجیه خانم آدم متقلب از سایه اش هم می ترسه اگرچه بانک مرکزی هنوز اعلامیه رسمی نداده ولی بعضی از بانکها اسکناس های این جوری رو قبول نمی کنن. اگه از من قبول نکردن من چیکار کنم. خلاصه مجبور شدم یه اسکناس دیگه به او بدم ولی وقتی او اومد که بقیه رو پس بده روی یکی از اسکناسها با یک خودکار سبز نوشته بودند الله اکبر. حالا نوبت من بود بگم من قبول کنم. راننده گفت حاجیه خانم این که شعار نیس، الله اکبر یعنی خدا بزرگ است گفتم ببین داداش، کوسه و ریش پهن که نمی شه تو اسکناس منو که شعاری هم روش نیس قبول نمی کنی و انتظار داری من اسکناس تورو که روش شعار نوشته اند قبول کنم! تا اینو عوض نکنی من از تاکسی پیاده نمی شوم – پیش خودت بمونه راه بندون شده بود و ماشین های پشت سر آن قدر بوق می زدن که داشتم سرسام می گرفتم. راننده گف حاجیه خانم به جان بچه ها اسکناس دیگه ای ندارم گفتم خوب تلفن دستی که داری به این مردک سرداریک زنگی بزن و بگو حالا چیکار کنیم. درهمین موقع دوسه تاپاسدار اومدن و پرسیدن جریان چیه راننده به اونا جریان رو گفت. یکی رو کرد به دیگری گفت راسی عسگر بیخود نیس می گن وقتی که عقل نباشه جون درعذابه یکی نیس به این مردک بگه آخه دیوث نباید اول فکر بکنی و بعد زربزنی. اسکناس رو از راننده گرف و خورد کرد و اسکناس های ریز بدون شعاربه او داد و او هم بقیه پولم را پس داد و من پیاده شدم. همه مون هم چیزی از اموات این مردک سردار باقی نگذاشتیم. حالا فهمیدی چرا عصبانی هستم؟

|

Saturday, October 10, 2009

کی گفته دروغ گناه کبیره است؟

عمه خانم گفت لقمان صددفعه نگفتم که دول دارها و بی دول ها در مجلس تفاوتی ندارن! گفتم عمه خانم والله برای شما خوب نیس با این زبون حرف بزنین، به من چشم غره ای رفت و گفت بروبابا حال نداری.... من نمی دونم این الفنون این هیاکل قبیجه را از کجا پیدا کرده که دول دار و بی دولش مثل آب خوردن دروغ می گن و حرفهای صد تا یه غاز می زنن. پرسیدم عمه خانم مگه چی شده گفت می خواسی چی بشه این بی دول که تازه شده وزیر بهداشت انگار خبر نداره که بیمارستان های دولتی با سیلی صورتشونو سرخ نگه می دارن و با قرض و قوله دارن حقوق نرسها و دکترها را می دون چون شرکت های بیمه طلبهاشون را نمی دن- و الان دیگه این طلب داره یواش یواش می شه یک تریلیون تومن حالا این بی دول «از تحت پوشش بیمه قرار گرفتن خدمات دندانپزشکی خبر داده و عنوان داشته که وزارت بهداشت پوشش بیمه ای این گونه خدمات را در برنامه های خود قرار داده است» بدون این که به کسی توضیح بده حاجیه خانم که شرکت های بیمه ای که پول عمل فتق مردا و سرطان رحم زنا را عملا نمی دن، اونوقت می ان و پول دندون می دن! آخه بی انصاف چقد به این مردم شما وعده های سر خرمن می دن. خسته نشدین!
الهی بیل بخوره به کمر و دندون های تو و همه اونهائی که راه می رن و دروغ می گن و قباحت دروغ گوئی روتو مملکت از بین بردن
و بعد گفت از این بی دول صد مرتبه بدتر این جونوره من نمی فهمم چرا هیچ کس گوش این جونورا را نمی کشه که دروغ های این قدی نگین خاک برسرها، یه چیزی بگین که بگنجه....-

|

Friday, October 09, 2009

آداب « ریدن»

گفتم عمه خانم شنیدی آیت الله مکارم شیرازی می گوید ««اگر ما به فرهنگ تبلیغات اسلامی اهمیت دهیم بسیاری از مسائل سیاسی و حتی نظامی ما حل خواهد شد». عمه خانم که داشت « توضیح المسائل» خمینی را می خواند، گفت شکر می خورد تبلیغات اسلامی چه ربطی به حل مسایل سیاسی و نظامی دارد. قبل از این که من چیزی بگویم ادامه داد بیا وبرو همه جا جاربزن« ...زن و شوهرلازم نیست عورت خودرا از یک دیگر بپوشانند» ( مسئله 57) مشکلات نظامی مملکت حل می شه! و بعد به صدای بلند شروع کرد به خندیدن. گفتم عمه خانم چرا می خندی. گفت ازما که گذشت ولی تو جوونی مبادا یک وقتی به حرفش گوش بدی و تو خونه کون برهنه راه بری آ این کار ممکنه گناه نداشته باشه ولی بلاهته. یا نگاکن به این مسئله دیگر، (مسئله 64) که بهتره اسمش را بزارم « آداب ریدن»:
« درچهارجا تخلی حرام است. اول در کوچه های بن بست درصورتی که صاحبانش اجازه نداده باشند. دوم درملک کسی که اجازه تخلی نداده است. سوم در جائی که برای عده مخصوصی وقف شده است مثل بعضی از مدرسه ها. چهارم روی قبر مومنین درصورتیکه بی احترامی به آنان باشد» .
و ادامه داد، این طوری مسایل سیاسی حل می شن یا مسایل نظامی!
گفتم عمه خانم انصافا اولی رو بد نیومده، چون اگرصاحبا سر برسن آدم از یک کوچه بن بست چه جوری دربره! مخصوصا که خیلی ها با چلوکباب هائی که هرروز نوش جان می کنند، حامله مادام العمرند و نمی تونن از در و دیوار بالا برن. و درضمن آخری رو هم فکر می کنم همین طوری گفته برای این که کارش جوربشه، چون 3 احتمالا نحسه. یعنی چی اگه بی احترامی نشه می شه روی قبر مردم رید، آخه چه جوری می شه بدون این که به کسی بی احترامی بشه، روی قبر کسی رید....

|

Wednesday, October 07, 2009

ختم « جمهوریتی که نبود»

گفتم عمه خانم تازه ترین جوکو شنیدی؟ گفت لقمان این روزها کی حوصله جوک شنیدن داره گفتم خوب حالا اجازه می دی برات یک جوک بگم گفت حالا که اصرار داری بگو گفتم شنیدی خامنه ای در نوشهر و یا چالوس گفته: «معنای جمهوریت این است که مسئولان نظام باید از مردم و با مردم باشند، رفتارشان شبیه مردم باشد و اثری از دیکتاتوری، خوی اشرافی‌گری و بی‌اعتنایی به مردم در آنها دیده نشود»
عمه خانم درحالی که لبخندی به لب داشت گفت لقمان من نمی فهمم این جونور دیگه چه جوری باید بگه که گوزیدم به جمهوری اسلامی تا بعضی از این « رهبران« نهضت به خودشون بیان
مونده بودم جواب عمه خانوم رو چه جوری بدم؟!

|

Tuesday, October 06, 2009

مبال متحرک!

عمه خانم گفت لقمان تو را بخدا به این عکس نگاه کن! این ها قراره سرداران نظامی ایران باشند! این ها که بلدنیستند « سلام» بدهند. من اسمشون رو نمی دونم ولی اون اولی واقعا حالت اش خنده داره
من هم گفتم عمه خانم ولی حالا شما به این عکس نگاه کن تا یه چیزی براتون بگم عمه خانم پرسید این مبال متحرک دیگه کیه؟ گفتم یه چیزی شبیه به رئیس ستاد کل ولی می دونی عمه خانم، بودن این مبال متحرک در این مقام یک حسن و یک ضررداره. اگریه چیزی پیش بیاد، این مبال متحرک در نمی ره- چون نمی تونه دربره. سوار توپولف بشه که هواپیما می افته پائین. سوار شتر و اسب و گاو بشه که بیچاره زیربار چند تن مخلفات مبال می افتند و می میرند. تنها راهش اینه که سوار فیل بشه که الحمداالله درایران فیل نداریم. ولی عیب اش این که به قول خ.ز. «دشمن» اصلا لازم نیس نشونه گیری اش خوب باشه. به هرطرف که شلیک کنند، گلوله شون خطا نمی ره.
دیدم عمه خانم به خواب رفته و خرناسه می کشه....

|

Monday, October 05, 2009

حقیقت مثقالی چند؟

رفتم جلوی آئینه ریشم را بزنم.تنها بودم با آئینه ای که ترک داشت. چرایش را نفهمیدم ولی با خودم حرفم شد و چیزی نمانده بود با خودم دست به یقه بشوم. با این که هیچ چیزم به الفنون ( به قول سید ابراهیم نبوی) شبیه نیست نمی دانم چرا یک مرتبه فکر کردم تصویری که درآئینه است الفنون است. نتوانستم خودم را کنترل کنم. سرخودم که فکر می کردم الفنون هستم داد کشیدم: خوب مردک! تو که می خواستی این جوری زه بزنی پس برای چی 4 سال جان مردم را درشیشه کردی و همه امور مملکت تحت الشعاع این بلاهت تو قرار گرفت.هی رفتی بالای منبر که اگرشما هم مارا« تحریم » نکنید ما خودمان، خودمان را « تحریم» می کنیم ولی الان برای این که یک قطع نامه دیگرکه قراربود ارزشی نداشته باشد، صادرنشود داری دول و خایه همان امریکائی که « هیچ غلطی نمی تواند بکند» را می مالی و می لیسی! خوب مرتیکه! مگر مرض داری بیخودی شعار می دهی! آیا نمی دانستی آنی که هیچ غلطی نمی تواند بکند تو هستی نه بقیه دنیا. یادت هست می گفتی با ما از « تعلیق» حرف نزنید که فشار خونمان بالا می رود. ولی مردک الان هم تعلیق را قبول کردی و هم پذیرفتی روسها و فرانسوی ها « غنی سازی» بکنند و تو درایران- اگرجرئت بکنی و از پناهگاه خیابان پاستور بیرون بیائی- بروی بالای منبر و سینه بزنی که « انرژی هسته ای حق مسلم ماست»! آخر گور به گور شده اگر این مشکل به همین سادگی قابل حل بود پس دراین 4 سال داشتی شکر کدام مبال را می خوردی و این هم زر زیادی زده بودی و این همه هم برای کشور خرج و مصیبت تراشیدی! الهی همان ذوالفقار دو سر علی بخورد به کمرت که مردم و اقتصاد مملکت را با همین زرهای زیادی به خاک نشاندی. 4 سال تمام به قول قلم به مزدهائی که در نشریات و رسانه ها دولتی دردفاع از این روان پریشان تو قلم می زنند، مثل یک کوه غریدی و حالا با 4 سال « درد زایمان» یک موش نحیف زائیدی... مرده شور ریختت را ببرد بد ترکیب! این شاهکار که این همه هزینه لازم نداشت.
سرگرم بگومگو با خودم بودم که دستم لرزید و صورتم را بریدم. گوئی که از خواب پریده باشم دیدم نه، کسی نیست. خود خودم هستم و و دربرابرم آئینه ای که ترک دارد.
فقط دلم می خواهد دستم به الفنون می رسید و از او می پرسیدم با این همه دروغ و تقلب و ریا: « حقیقت مثقالی چند؟»

Labels:

|

واردات اسپرم گاوی به ایران!

عمه خانم راه می رود و به زمین و زمان بدو بیراه می گوید. اخیرا گیر داده است به مدیرکل گمرک و می گوید او نه فقط ارقام و آمار جعل می کند بلکه دروغ های بزرگتر می گوید. می گویم عمه خانم، جعل آمار وارقام که جدید نیست ولی دروغ بزرگتر دیگر کدام است؟ با عصبانیت می گوید اخیرا این سازمان اعلام کرده است که واردات اسپرم گاوی درطول دوران دولت نهم رشد داشته و 735 تن اسپرم گاوی به ارزش 565/5 میلیون دلاروارد ایران شده است می گویم خوب این چه اشکالی دارد ازواردات گوشت بزهای مریض افغانی که بهتر است. می گوید نه خنگ خدا منظورم چیز دیگری است این کذاب دروغ می گوید ما خیلی خیلی سال است ازامریکا و خیلی جاهای دیگر اسپرم گاوی و حتی الاغی وارد می کنیم ولی چون « اسپرم» خارجی است ، خیلی ها فکر می کنند جنس اش از اسپرم « ایرانی» بهتر است. بعضی ها پارتی بازی کردند و به جای این که با استفاده از اسپرم های وارداتی گاو والاغ شان را باردارد کنند با این اسپرمها زنهای خودشان را باردارکردند. می گویم عمه خانم این دیگر چه حرفی است که می زنید. می گوید هرچی می خواهی فکربکن ولی اگر تو شاهرگ مرا هم بزنی من قبول نمی کنم قاضی مرتضوی، سرداررادان، سردارنقدی، سردار جعفری و الفنون( به قول سید ابراهیم نبوی) تخم و ترکه آدمیزاد باشند.... آن کسی که از اسپرم آدمیزاد باشد که این همه بی چشم ورو، دروغگو و متقلب نمی شود!
حیران می مانم دربرابر این استدلال محکم عمه خانم چه بگویم؟

|

Saturday, October 03, 2009

سردارحشری!

عمه خانم گفت لقمان قربون دستت یک زحمتی بکش و برای من از سفارت افغانستان یا سودان یک وقتی بگیر. پرسیدم افغانستان یا سودان برای چی! عراق باز یک چیزی، می روید زیارت گفت نه می خواهم ازدولت برادرودوست افغانستان یا سودان تقاضای پناهندگی سیاسی بکنم. با تعجب گفتم مگه چی شده عمه خانم گفت چیزی نیس.... و( بعد پشیمان شد) با عصبانیت گفت می خواسی چی بشه ببین این مردک (سردار مسعود قاسمي )چی می گه «آدم وقتي برنامه‌هاي راديو جوان را گوش مي دهد،‌غسل واجب مي شود و اگر از شنيدن آنها طوري‌اش نشود ، مريض است»

خوب وقتی یک بیمار جنسی مثل این جونور می شه « سردارفرهنگی» اون وقت اگه این همه سرداران بی فرهنگ دستشون به من پیره زن برسه فکر می کنی هیچ سوراخی تو تنم رو سالم می زارن این حیوونا!

دیدم دروغ چرا! عمه خانم خیلی هم بی ربط نمی گه!

این هم تصویر این سردار سوپرحشری اسلام!

|

Friday, October 02, 2009

لغو مسافرت رهبری به مازندران

شوهردختر خاله پسرعموی بنده که دردفتر مقام معظم رهبری کار می کند خبر داد که مسافرت آقای خامنه ای به مازندران به علت درد شدید بیضه لغو شده ,ودرحالی که بیضه های ایشان را گچ گرفته اند ایشان در بیمارستان شهدای تجریش بستری شده اند. امام جمعه چالوس درمصاحبه با خبرگذاری « فالس»(False) شدیدا به آیت الله هاشمی رفسنجانی حمله کرد و درحالی که به شدت عصبانی بود گفت می دانستم به ابوالفضل قسم می دانستم که این نامرد بالاخره زهرش را خواهد ریخت. خبرنگار فالس پرسید حضرت آیت الله دردبیضه آقای خامنه ای به آیت الله هاشمی چه ربطی دارد. امام جمعه چالوس درحالی که زهرخندی به لب داشت گفت چی چه ربطی دارد خواهر، ما درجلسه مجلس خبرگان رهبری با ایشان به توافق رسیده بودیم که ایشان بیضه های مبارک را اندکی مالش بدهند ولی ایشان این بیضه را محکم دردست گرفته و حتی فشار داده اند و با این که رهبر معظم چند بار لگد زدند که بابا ول کن از چشمهایم آب راه افتاده آقای هاشمی بیضه های مبارک را رها نکرده و هم چنان قربان صدقه بیضه می رفته و آنها را شدیدا فشار داده است.
از سوی دیگر خبر دارشدیم که حسین شریعتمداری درسرمقاله کیهان که فردا منتشر خواهد شد خواستار محاکمه آقای هاشمی رفسنجانی خواهد شد و دربخش « اخبار ویژه» می خواهد پیشنهاد کند که خودایشان، آقای هاشمی را « قصاص» نمایند.

|

انصراف عمه خانم از سفرحج

گفتم عمه خانم انشاالله حج عمره زیارت شما قبول باشه ولی لطفا سوقات یادتون نره گفت نه لقمان 4 سال صبرکرده بودم تا اسمم دربیاد ولی الان نمی رم گفتم عمه خانم مگه چی شده گفت چی می خواسی بشه می ترسم برم عربستان ویک خاطرخواه عرب پیدا بکنم و برنگردم و بعد این مردک راه بیفته همه جا بگه « دانشمند اتمی ما را دزدیدند». گفتم عمه خانم اینها چیه این روزها زده به سرت گفت زده به سرمن... این یارو عسگری 5 سال پیش دررفته، رفته امریکا حالا اونو کردن « دانشمند اتمی» مگه من چیم از این عسگری پاسدار کمتره...

|

Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com